-
صبر۶
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 20:00
یعنی وقتی از بقال اعصابت خورد شده، هنوز به چقال لبخند بزنی. بهرحال هر کی حسابش جداست..
-
کافی که قشنگه
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 23:08
این برنامه مشاعره شبکه آموزش خیلی به دل می شینه. اگه بچه هاش اون شب یکم با حس بخونن شعرارو. آدمو می شونه پاش همین امشب (که وصل می شه به همین امروز پایین) یکیشون می خوند: نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس ... آره همشو می خوند. ------------------------------- همین امروز که با این...
-
باشد..نباشد..
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 22:30
گاهی دوست داری کسی یا چیزی در همه اوقاتت پخش باشد. لابه لای دقیقه هایت دیده شود. مثل تخم چمن همه جا می ریزی و آب می دهی که همه جا پخش شود.. گاهی نمی خواهی هیچ چیز آنقدر مسلط و نزدیک باشد. می خواهی کتابت را که ورق می زنی هیچ چیز لا به لای برگه هایش نباشد. حتی ریزه پاره های چمنت.. شاید همه چمنها را بکنی و بریزی دور....
-
استاد شهید اند غرغرای من
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1390 02:43
همینجوری از رو کنجکاوی ، کمبود کتاب یا هر چی که بود کتاب سیری در آثار استاد شهید مطهری رو برداشتم. همینجا بگم که فن ایشون نیستم. حالا قضاوت نمی خوام بذارم چون من شاید یکی دو تا اثرشون رو بیشتر نخوندم اونم خیلی سال پیش. حالا این کتاب تو هر ۳-۴ صفحه با آب و تاب یکی از کتاب های ایشون رو معرفی کرده. کتاب انسان در قرآن با...
-
صبر۵
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 03:07
یه داستان از بوستان هست که می گه یه پیرمردی مهمون حضرت ابراهیم می شه بعد سر سفره که می شینن بسم الله نمی گه. ازش که می پرسن می فهمن آتش پرسته اصلا چیزی از خدای یکتا نشنیده. ابراهیمم عصبانی می شه و بیرونش می کنه. خدا هم بهش می گه: منش داده صد سال روزی و جان تو را نفرت آمد از او یک زمان؟ گر او می برد پیش آتش سجود تو...
-
دل های بزرگ۶
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 03:09
وقتی با هزار خجالت بهش می گی نیاز به یه سیب داری. و اون یه سبد سیب برات می فرسته..
-
صبر۴
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 02:30
وقتی چیزی رو نباید بپرسی یا نباید بدونی صبر یعنی غلبه به کنجکاوی
-
اینم یه طفل بوس کردنیه
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 21:04
امروز توی مترو بیحال تکیه داده بودم و داشتم کتابمو می خوندم و پسربچه کوچولوی کر کثیف فال فروش و درگیری با خودم : نگاهش کن. ازش فرار نکن. نذار احساس بی اهمیت بودن بکنه و اکثر آدما نگاه نمی کنن. مثل من. اگه برنده نشم. توی یه نگاه سطحی و هر روزه و روزی هزار بار ما فقط یه کوچولوی کثیف ناخوشایند مصر دیده می شه. بی اهمیته....
-
صبر۳
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 19:40
یعنی خسته باشی گرسنه باشی منتظر باشی سرت حسابی شلوغ باشه و واسه خوش اخلاق بودن نپرسی چرا
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مردادماه سال 1390 04:10
-
اگر همیشه باخته ای
جمعه 21 مردادماه سال 1390 14:43
گلتن تو به من بگو چه کنم. تو که در دو عرصه ی پیکار بهتر از همه می رانی، بگو مجلس فتح را چگونه بازی کنیم؟تو که قداره ها را جان دادی بگو بردن چه عالمی دارد. پیروزی که می گویند چیست؟ ریحان آه، گلتن خودت را کوچک نکن تا مرا بزرگ کنی. گلتن من طرف دیگر را می شناسم ریحان. بازنده زندگیش را باخته. فقط همین. اما چگونه بدانم که...
-
صبر۲
شنبه 15 مردادماه سال 1390 02:13
وقتی یکی اذیتت کرده وقتی حساس شدی وقتی بدبین شدی وقتی کس دیگه ای بهت می گه از پشت پیش قضاوتات بیا بیرون..بقیه نمی خوان اذیتت کنن.. وقتی شروع کنی با پیش قضاوتات بجنگی صبر یعنی سریع عقب نشینی
-
تمرین
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 13:09
-
صبر۱
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 00:04
صبر یعنی عکس العملی که می دونی از رو عصبانیت و لجبازیه رو انجام ندی. یعنی کاری که می دونی احمقانه است و فقط می خوای انجام بدیش که خالی شی. انجام ندی. و به این سوال مدام دل رنجیده ات که: پس کی و چجوری خالی بشم؟ جواب بدی: نمی دونم. باید صبر کنیم. می گن تهش چیزی هست..
-
صبر که برنامه امساله
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 23:39
امسال قراره سال یاد گرفتن صبر واسه من باشه. یادته که*. گهگاهی فکر می کنم خوب صبر یعنی چی؟ اصلا دنبال چیم؟ یعنی چیکار بتونم بکنم. گاهی فکر می کنم اصلا چیز بیخودیه. آدمی که صبر نداره سعی می کنه شرایط رو اونجور که می خواد تغییر بده. من هر قدر ازین روحیه ها داشته باشم دوست دارم و نمی خوام از دستش بدم. گاهی از این گاهی ها...
-
رفتگر زیر پنجره ی من
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 02:44
اونقدر نشستم که وقتی خواستم برم بخوابم صدای جاروی رفتگر اومد که میییکششه رو زمین خشک خاکی چه آرامش بخشه.. حس کردم: آخ بعد مدتها.. ولی نفهمیدم بعد مدتها چی.. شاید بعد مدتها گاردمو آوردم پایین و گذاشتم چیزی از بیرون بهمم بریزه و بیدار نشستم به کتاب و فیلم تا وقتی صدای رفتگر بیاد چه جارویی می کشه عین قدیما که یکی تو کوچه...
-
تیر ۹۰
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 23:04
الان لینک آرشیوم رو نگاه کردم دیدم یه ماهش کمه تیر ماه! چطور من توی تیر هیچی ننوشتم؟ چطور از تولدم ننوشتم؟ و از آخرین امتحانم که روز تولدم بود؟ و از ماشین ک و سکوت روز تولدم؟ چرا تیر رو خالی گذاشتم غصه ام گرفت..
-
غرورت
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 22:46
می شه به کسی گفت تو آدم مغروری هستی ولی به من اعتماد کن من غرورتو نمی شکنم من مواظب غرور هردومون هستم ... می شه گفت؟ اونوقت چطور می تونی مواظب غرورش باشی؟ وقتی هنوز قدم به قدم نگران غرور خودتی و اعتماد نکردی با اینکه می دونی اون نمی خواد غرورتو بشکنه حتی اگه اعتماد کنی.. حتی اگه اعتماد کنه.. از کجا می خوای پیشبینی کنی...
-
برای اینکه من گم نشم
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 20:20
نگارینا قد چارشونه داری لیلاخانم..کنار خونه ی ما خونه داری لیلا خانم..خودت مست و ما رو دیوونه داری لیلا خانم.. لیلا وفای تو رو گردم..ناز غمزکای تو رو گردم..راه می ری نازک نازک جان ..قد و بالای تو رو گردم های..لیلا لیلا لیلا.. قشنگه محوش می شی ولی همش با تصور..اینکه زیبایی رو تو راه رفتن و چشمای سیاه لیلاخانم تصویر می...
-
چرا ادامه۲
شنبه 28 خردادماه سال 1390 22:42
خانم س هم حتما این تو ذهنشه که هربار می رم پیشش می پرسه تفریح داری؟ پرسید تفریح داری پریسا؟ خندیدم. نه. مثل قبل. هفته ای یه بار می رم کوه. با هرکی بشه. آدمای جدید حتی. خوش می گذره. کمه خوب می دونم. بهش گفتم سریال می بینم! جای خواب اضافه! گفت فیلم و سریال تفریح نیست. بعدش شاد می شی؟ نه همین دیگه. بعد تفریح باید شاد شی....
-
چرا ادامه
شنبه 28 خردادماه سال 1390 22:28
هر چیزی هزار تا اصل و فرع و روح و جسم و بالا و پایین داره و ما اول و آخرش با یه صفتش می شناسیمش و اون صفت رو که نداشت <بودنش> می ره زیر سوال. مثل خدا. که قراره مهربون باشه و فوقش عادل. هرجا حس کنی نیست می پرسی پس کو خدا؟ مثل زندگی که قراره خوش و راحت باشه. وقتی نیست آدم می پرسه چرا اصلا ادامه؟ مثل دوست که باید...
-
او
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 22:44
سنگ صخره ات را روزی دریا می برد. همان دریایی که تو را نبرده. همان سنگی که فکر می کردی دستت به آن بوده که دریا نبرده ات. و همه چیز یک درجه بیمعنیتر می شود..
-
شرطه ز
دوشنبه 23 خردادماه سال 1390 22:29
لا اله.. اگه گذاشتی یه پست بذارم من!!!!
-
همنوازی..هم..نوا..زی..نوا نوا نوا
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 02:53
فکر می کنی جدی دست بده برم تو اون گروه با چند تا گیتار و کیبورد آهنگای ترکی بزنم؟ چندوقته نزدم؟ وای بگو چند وقته همنوازی نکردم؟ یه موقع ها می شینم فکر می کنم می رم تو رویا. تصور می کنم خودم رو که با حداکثر یه ساز دیگه دارم همنوازی می کنم. اون یکی ساز همیشه پیانوه. ولی فلوت هم خوب می شه. دوئت. وقتایی که تو سکوت داری و...
-
مارپله ی پشت منچ
یکشنبه 15 خردادماه سال 1390 22:52
همینجور تاس می ریزی و می ری جلو. یه بار نوبت توئه تاس بریزی بقیشم نوبت بقیه. شانسیه دیگه تاسو می ریزی که قاعدتا بری جلو ولی ممکنه بیفتی تو یه خونه که ماره و بری عقبتر. ممکنم هست شانسی جلو پات یه نردبون سبز شه و انتخابی هم نداری می گیریش می ری بالا. وضع منه دیگه. وضع توئه.الانا کمتر به بالا پایین رفتناش اهمیت می دم....
-
امروز روز ۷ بود
شنبه 14 خردادماه سال 1390 01:11
اونجوری که نشسته بود کنار میز عکسا انگار نمی خواست بذاره عکسا جایی برن. مال خودشن. همیشه باشن. دیوارای سالن رو نگاه کردم و شعرایی که زده بودنو خوندم. تازه فهمیدم دنیز یعنی دریا. کنار میز عکسا وایسادم و عکساشو نگاه کردم. خیلی وقت بود ندیده بودمش. دیگه تو راهروها نمی شد دیدش. تو استخر نبود. صدای تاپ تاپ دویدنش و صدای...
-
بچه هامون
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 14:40
دو تا از دانشجوهای لیسانس استادم بودن که از ترم پیش پروژشونو شروع کردن. موضوعشونو من پیشنهاد دادم و یه جاهایی یه کمکایی بهشون کردم. دیروز دفاع کردن. ته اسلایداشون ازم تشکر کرده بودن. اینام رفتن.. دلم گرفت ------------------- بعدا نوشت: پ.ن. هنوز که از ایران نرفتن. منظورم این نیست که ازینکه دارن می رن دلم گرفت. از این...
-
دو اعتیاد در اقلیمی نگنجند
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 21:40
از وقتی سریال می بینم دیگه فیسبوک بازی و نت گردی نمی کنم. حال و حوصله اش نیست. می شه نتیجه گرفت معتادای مواد مخدر اهل سریال دیدن نباشن.نه؟
-
همسایه گرام و رفیق رفقای غصه دارش
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 02:11
آفیس ما کنار مسجد هست. همسایه ی گرام گرچه عظیم و کریم و رحیم و..اند ولی از اسما ایشون که بگذریم به مجالسشون می رسیم که اعمند از: عزاداری، سوگواری، عزاداریتر!، نوحه، سینه زنی و.. خلاصه ما همه در عجبیم که این همسایه ی عزیز که هر چند وقت یکبار رفیق رفقایش را در خانه اش جمع می کند چرا یک مراسم شاد یا نیمه شاد یا حتی خنثی...
-
می دانی که اگر خیلی خسته بودی می توانی لحظه ای به من تکیه کنی؟
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 01:38
گاهی خسته می شوم از صفت هایی که ازم می خواهند: از پشتکار از دقت از کامل کار کردن از فهمیدن و سردر آوردن از نتیجه و تصمیم گرفتن از تصمیم گرفتن از تصمیم گرفتن از توانستن از توانستن از تکیه گاه بودن از حل کردن از محکم بودن از مستقل بودن .. می خواهم حتی <خوب> نباشم. می خواهم کسی برایم تصمیم بگیرد: امروز ساعت ۸ بیدار...