به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

صبر۷

یعنی اگه یه روز رو خیلی بیشتر از ظرفیتت خوب بودی و خیر رسوندی، فردا و پس فرداش تحمل داشته باشی که ضایعش نکنی.
صبر یعنی وقتی هنوز جنبه ات پایینه، فقط ساکت بمونی.


صبر۶

یعنی وقتی از بقال اعصابت خورد شده، هنوز به چقال لبخند بزنی.

بهرحال هر کی حسابش جداست..

کافی که قشنگه

این برنامه مشاعره شبکه آموزش خیلی به دل می شینه. اگه بچه هاش اون شب یکم با حس بخونن شعرارو. آدمو می شونه پاش

همین امشب (که وصل می شه به همین امروز پایین) یکیشون می خوند:

 نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان      گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
...


آره همشو می خوند.
-------------------------------
همین امروز که با این عبارت بازی می کردم: کافیه..همین برای من کافیه.. و گیج شده بودم این جمله چرا تو ذهنم افتاده و نمی دونستم چی کافیه و کی شنیدم اینو..و اصرار داشتم بگردم ببینم شنیدم اینو؟


باشد..نباشد..

گاهی دوست داری کسی یا چیزی در همه اوقاتت پخش باشد. لابه لای دقیقه هایت دیده شود. مثل تخم چمن همه جا می ریزی و آب می دهی که همه جا پخش شود..
گاهی نمی خواهی هیچ چیز آنقدر مسلط و نزدیک باشد. می خواهی کتابت را که ورق می زنی هیچ چیز لا به لای برگه هایش نباشد. حتی ریزه پاره های چمنت..

شاید همه چمنها را بکنی و بریزی دور.

شاید باغچه کوچک قشنگی آن گوشه بسازی و همه چمن ها را برداری ببری بگذاری آنجا باشند.


 .. آنوقت لا به لای ورقهای کتابت فقط نسیم خواهد بود..

استاد شهید اند غرغرای من

همینجوری از رو کنجکاوی ، کمبود کتاب یا هر چی که بود کتاب سیری در آثار استاد شهید مطهری رو برداشتم. همینجا بگم که فن ایشون نیستم. حالا قضاوت نمی خوام بذارم چون من شاید یکی دو تا اثرشون رو بیشتر نخوندم اونم خیلی سال پیش. حالا این کتاب تو هر ۳-۴ صفحه با آب و تاب یکی از کتاب های ایشون رو معرفی کرده. کتاب انسان در قرآن با اون همه خود آگاهی که ردیف کرده بود شاید جالب باشه. کتاب زندگی جاوید شاید از اون هم بهتر باشه.ولی وقتی رسیدم به کتاب نظام حقوق زن در اسلام یه خطش رو خونده و نخونده ازش گذشتم و رفتم جلوتر. بی تعارف بگم که به عنوان یه دختر ایرانی و با وجود خانواده ی کم نظیر، اینقدر زندگیم متاثر از اجحاف در حق زنان به اسم اسلام بوده که نمی تونم راحت و بدون پیش قضاوت بحثی در این باره رو دنبال کنم. خلاصه هی رفتم جاهای دیگه رو خوندم هی به خودم گفتم پیش قضاوت نکن شهید مطهری یه متفکر بوده از روی منافع شخصی- جنسیتی که چیز ننوشته. خلاصه مثل یه دختر منطقی برگشتم سر اون فصل. خداوکیلی چیزی از کتاب رو نگفته بود. همون حرفای تکراری همیشگی که تساوی با تشابه فرق داره و غرب هیچی نمی فهمه و زن رو بدبختتر کرده و .. یکم داشت لجم در میومد از این بخشا. یعنی اینا(منظورم شهید مطهری نیست چون هنوز نخوندم) می گن : تساوی حقوق اونقدر مهم نیست. بلکه مهمترین چیز آنست که... آره؟ اونقدر مهم نیست؟ خوب اگه مهم نیست شما حقوق زنان رو بده سر حقوق بقیه که شد بگو مهم نیست. بله اصل آنست که آیا نهاد خانواده مانند باقی نهاد های اجتماعیست؟ فکر کردم قوانین ما چقدر هدفشون روشنه. خودشون رو می کشن که از اسلام بتونن دلیل و برهان بیارن که: چجوری می شه به زن وظایف داد و حقوق نداد. یادمه بچه بودیم دینی می گفت هر حقی یه وظیفه ای میاره. شایدم گفت هر وظیفه ای حق میاره. حالا بیا یه مسلمون ایرانی سنتی باشیم. چطور همه زندگی زن رو به نقش مادریش (و در درجه بعد! همسری) تقلیل بدیم ولی از اون طرف از این خونه و خونواده حق خاصی بهش ندیم. بچه مال مادر نباشه. حتی پدربزرگ ارجح باشه. مالکیت مادی نداشته باشه. نقش تصمیم گیری نداشته باشه و.. یعنی آسمون و ریسمون بهم می بافن که بتونن ثابت کنن این جنس بشر بدون حق و با وظیفه آفریده شده.
ولی کتاب شهید مطهری. من نمی دونم اینا رو گفته یا نه. وسوسه شدم برم بخونمش اونجا حتما حرفا حکیمانه و بدون غرضه. خلاصه بعد از قسمت غرب بده به نقش زن و جایگاهی که قرآن داده بهش اشاره شد که دیگه آروم شدم. به قرآن که می رسه آدم آروم می شه..
بهرحال این معرفی کتاب چیزی از کتاب درواقع نگفت. آخرش خوب بود که سرفصلهای کتاب رو نوشته بود. که این ها هستن:

فصل ۱: خواستگاری و نامزدی (غرغر من: یعنی زن اگه ازدواج نکنه بی معنیه؟ اصلا کسی برای زندگی زنی که بخواد همیشه مجرد بمونه ارزشی قائله؟ مسلما نه یک آدم سنتی)
فصل۲:‌ازدواج موقت (فکر نکنم چیز بدی گفته باشن توش..خوش بین باش..)
فصل۳: زن و استقلال اجتماعی (بههه! آفرین! همین که همچین سرفصلی داره -مستقل از اینکه توش چی نوشته شده- یعنی من همه پیش قضاوتامو پس می گیرم. مرسییی استاد)
فصل۴:اسلام و تجدد زندگی (شدنیه ولی نه با سنت. نه مثل یکی مثل زوج سنتی من و زهرای خوبم. سنتی بودن=> کمتر فکر کردن => نه به اسلام رسیدن نه به تجدد=> لطفا خودتون رو گول نزنین)
فصل۵: مقام انسانی زن از نظر قرآن ( نایس :)  )
فصل۶: مبانی طبیعی حقوق خانوادگی ( پیش قضاوت نکن..نفس عمیق..)
فصل۷: تفاوت های زن و مرد( بر منکرش لعنت. ولی قبول کن نتیجه ی بزرگی تو حقوق و نحوه زندگیشون نمی ذاره)
فصل۸: مهر و نفقه ( نات اینترستینگ. نان آو دم. کلا جا داره حذف شن)
فصل۹: مسئله ارث ( خوش بین نیستم به این فصل)
فصل ۱۰:‌حق طلاق ( لابد زنان چون منطقی نیستن احساسی تصمیم می گیرن نباید حق طلاق داشته باشن چون یهو عصبانی می شن می رن طلاق می دن!! لا اله الی الله.. پیش قضاوت نکن..)
فصل۱۱: تعدد زوجات( فکر نکنم چیز بدی گفته شده باشه. احتمالا روی عدالت و نیاز و اینا مانور نداده باشن. بهرحال متفکرن..)

سرفصلا به نظرم جالب بودن. داشتم فکر می کردم به اینکه قانون، فرهنگ میاره. و فرهنگی که قوانین ما - در این زمینه- می خواد بیاره کاملا متفاوت با طرز فکر منه. هر کدوم از سرفصلای بالا رو بگیر و چیزی که قانون ما دوست داره جا بندازه رو در نظر بگیر. مثلا: مهر و نفقه. نظر قانون: این یک حق برای زنان حساب می شه چون سختشونه خرج خودشونو بدن. نظر من: جامعه ای که زن نتونه توش به راحتی خرج خودشو بده خیلی بیماره. رشد نکرده چون امروزه دیگه مساله کار و پول دیگه فقط <خرج زندگی> نیست بلکه بحث نقش اجتماعی و رشد شخصیتیه. شخصا برای خانه داری ارزش کمی قائل هستم. بقیه فصلا هم همین طور. دل آدم می گیره وقتی می بینه قانون کشورش با زندگیش - به عنوان یه زن- حمایتگرانه برخورد نمی کنه. اینکه می بینه زندگیش واقعا -و برای خودش- چقدر ارزشمندتر از اون چیزیه که این قانون ترسیم می کنه. زندگی من- پریسا- خیلی ارزشمندتر از اون چیزیه که قانون کشورم برام پیش بینی کرده و دوست داره ترسیم کنه.

نتیجه اخلاقی: برم بخونم کتابو ببینم استاد مطهری چی گفتن. ولی گفته باشم. اگه یکی خیلی متفکر و عالم و دانا و متقی هم باشه ولی تو این زمینه سنتی باشه و راحت بتونه از حقوق و ارزش زندگی زنها بگذره راحت می ذارمش کنار: بای بای. نه من نه متفکر. نه متفکر نه من!

---------------
بعدا اضافه شد: -ببخشید اگه کامنتا رو دیر جواب می دم. دیدم داره دیر می شه تاییدشون می کنم که بقیه هم بتونن بخونن و اگه خواستن جواب بدن.
-راستی این کتاب مقام زن شهید مطهری رو هم گرفتم ولی هنوز جرات تورقی هم نکردم. اعصاب می خواد و آمادگی روحی! :دی



صبر۵

یه داستان از بوستان هست که می گه یه پیرمردی مهمون حضرت ابراهیم می شه بعد سر سفره که می شینن بسم الله نمی گه. ازش که می پرسن می فهمن آتش پرسته اصلا چیزی از خدای یکتا نشنیده. ابراهیمم عصبانی می شه و بیرونش می کنه. خدا هم بهش می گه:

منش داده صد سال روزی و جان
تو را نفرت آمد از او یک زمان؟
گر او می برد پیش آتش سجود
تو واپس چرا می بری دست جود؟

بیت اولش خیلی بامزه است.
آره دیگه می گه صبر یعنی به این زودیا از آدما نا امید نشی.
حتی از خودت.

دل های بزرگ۶

وقتی با هزار خجالت بهش می گی نیاز به یه سیب داری.
و اون یه سبد سیب برات می فرسته..

صبر۴

وقتی چیزی رو نباید بپرسی یا نباید بدونی
صبر یعنی غلبه به کنجکاوی