به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

اعتراض کن یا بزنش

اولین دفعاتی که سوار متروی این شهر شدم این پوستر های ضد آزار و اذیت خیابونی رو دیدم و خیلی منقلب شدم. متن پوستر می گفت اگه خودت رو به من بچسبونی لو می دمت (آبروت رو می برم)*. همینجور ایستادم و با بهت نگاه کردم. با خودم فکر می کردم چرا هیچ وقت همچین تابلویی توی تهران ندیدم؟ چرا حتی یکی هم ندیدم؟؟ مسیر خونه ما تا شریف بین ۱-۲ ساعت راه بود و من از انواع وسایل نقلیه عمومی شامل تاکسی، مترو، بی آر تی، اتوبوس بلیطی و اتوبوس پولی می شدم و مثل بچه هایی که هر چیز رنگی ای توجهشونو جلب می کنه، همه تبلیغا و اعلانا رو می خوندم. از تبلیغای حجاب تا تذکر های ایست فقط توی ایستگاه.

چرا هیچوقت همچین چیزی ندیدم؟ مهم نبوده؟ من و خیلی از دخترای دیگه ای که بدون ماشین شخصی تو شهر تردد می کردیم پریم از خاطرات مزاحمتهای خیابونی. چرا هیچ کدوم ازین تابلوهای تبلیغاتی شهری حق امنیت ما رو تبلیغ نمی کرد؟ من و همه اون دخترا مهم نبودیم؟ هزار تا تبلیغ حجاب و بچه دار شدنی که الان تو خیابونا می بینیم برای ما مهمتره تا برخورد با آزار جنسی توی شهر؟ برای من نیست.

من اگه کسی توی اتوبوس دستمو می گرفت هیچی نمی گفتم. دستمو می کشیدم و فرار می کردم. بی صدا. شاید حتی بدون خشم فقط با یه احساس شرم و گناه.
هیچ وقت فکر نمی کردم من نباید احساس شرم و گناه بکنم. امنیت حق منه و به خاطرش باید حرف بزنم- اعتراض کنم- دعوا کنم..
برای یه مدت خیلی طولانی من اینجوری فکر نمی کردم.
یه روز خوب فاطمه بهم گفت اگه کسی توی تاکسی یا اتوبوس مزاحم شد باید بلند و محکم بهش اعتراض کنی. گفتم نمی ترسی؟ گفت اگه محکم باشی اون می ترسه. 
فاطمه حرف جالبی می زد که نمی دونم چقدر درسته. می گفت رو مردم حساب نکن. وقتی اعتراض کنی مردم بر می گردن تو رو نگاه می کنن نه اون مزاحم رو…
یه خاطره خوب هم از رضا دارم.
یه روز که هنوز ایران نیومده بود بهش گفتم تو مترو یکی مزاحمم شده و ناراحت بودم. رضا هم طبیعتا خیلی ناراحت شد. بهم گفت اگه کسی مزاحمت شد بزنش. من اصلا تو ذهنم نمی گنجید همچین چیزی. گفتم من اعتراض هم نمی تونم بکنم! من اصلا نمی تونم کسی رو بزنم. رد کار من نیست. ولی اون سعی می کرد واسم وضعیت رو ترسیم کنه و مجبورم کنه به این حرکت حداقل فکر کنم.
خودمو تجسم کنم که ترس وتردیدمو می ذارم کنار و از خودم دفاع می کنم.

من بعد از یه مدت از تهران رفتم و دیگه تو موقعیت اذیت و آزار قرار نگرفتم. ولی گاهی بهش فکر می کنم که اگه اینجوری بشه باید چکار کنم و اگه اونجوری بشه چکار. دلم می خواد در برابر مزاحم خیابونی ترسو و بی زبون نباشم. دلم می خواد اگه مزاحمی بهم چسبید اعتراض کنم و اگه دستمو گرفت یا تعرض دیگه ای کرد..بزنمش.
--------------------
*Rub against me and I'll expose you

نظرات 2 + ارسال نظر
نعیمه دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 11:42 ق.ظ

چه عجبببب!!!! می دونی چند هزار بار وبلاگتو چک کرده ام تا بالاخره امروز دیدم نوشتی؟! :))))


بیا همدیگرو ببینیم پریساااا
شنبه شب خواب دیدم همدیگرو از نزدیک می بینیم و من کلییی خوشحالم و می بوسمت! یکشنبه که از خواب پاشدم تا شب دپرس بودم ...

راستی ایران نمیای؟ یه عروسی دعوتیا ;)

قربونت برم نی نی :-** دیشب به رضا می گفتم کاش یه ساعت داشتم می تونستم با نعیمه یه جا بشینیم هیشکی دیگه هم نباشه یه دل سیر باهاش حرف بزنم.
عروسی رو نگو که خیلی ناراحتم براش. ویزام تموم شده اگه ویزا داشتم شک نمی کردم درجا بلیط می خریدم میومدم .. :/

نعیمه چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 09:59 ب.ظ

پریسااااا یه چیزی توی عروسیم کم بود و دقیقا حس می کردم چیه! جات خییییلی خالی بود!!!

عجب دنیای خریه :(((

نی نییی من چرا عروسی تو نبودم آخه
بیا یه جا ببینمت یا عکستو ببینم! خیلییی خوشگل-شده-بودی-حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد