به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

اینم یه طفل بوس کردنیه

امروز توی مترو بیحال تکیه داده بودم و داشتم کتابمو می خوندم و پسربچه کوچولوی کر کثیف فال فروش و درگیری با خودم : نگاهش کن. ازش فرار نکن. نذار احساس بی اهمیت بودن بکنه

و اکثر آدما نگاه نمی کنن. مثل من. اگه برنده نشم.

توی یه نگاه سطحی و هر روزه و روزی هزار بار ما فقط یه کوچولوی کثیف ناخوشایند مصر دیده می شه. بی اهمیته. ولی واقعا بی اهمیته؟ خیلی باید <چشمها را شست> که حس نکنی بی اهمیته. و حس کنی چه طفل دلنشینیشه. مثل همه طفل ها. چی باعث می شه نتونی این فکر رو بکنی؟که اینا هم دوست داشتنین. به اندازه ی خواهرزاده-برادرزاده ی خوردنیت؟

این که خوشبخت نیست؟
این که آینده نداره؟
این که کم شاده؟
این که مودب و تربیت دیده نیست؟
این که کثیفه؟
این که می چسبه بهت و ول نمی کنه؟

واسه من همه اینا.
راستی فقط همین؟

 - نه عزیزم من دستمال نمی خوام. مرسی
 - چی می شه خوب یکی بخری؟
 -نمی خوام عزیزم. برو مرسی


---------------------
می خوام راجب بهداشت کودکان کار بنویسم. ببینم چی کارا براشون می کنن و چی کارا می شه کرد. اینجوری که اینقدر کثیفن حتما هزار تا مریضی می گیرن. اگه لینک خوبی دیدین برام کامنت بذارین. خودمم سیرچ می کنم.

--------------------------
بعدا اضافه شد: این لینک رو یکی تو کامنتا گذاشته (دستتون درد نکنه بازم) خیلی جالبه ببینینش.
درباره یه طرحیه به اسم همیاران کودکان کار که ۱۰۰-۱۵۰ نفر رفتن کارای بچه های کار رو انجام دادن

صبر۳

یعنی خسته باشی گرسنه باشی منتظر باشی سرت حسابی شلوغ باشه و واسه خوش اخلاق بودن نپرسی چرا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اگر همیشه باخته ای

 گلتن     تو به من بگو چه کنم. تو که در دو عرصه ی پیکار بهتر از همه می رانی، بگو مجلس فتح را چگونه بازی کنیم؟تو که قداره ها را جان دادی بگو بردن چه عالمی دارد. پیروزی که می گویند چیست؟

 ریحان    آه، گلتن خودت را کوچک نکن تا مرا بزرگ کنی.

 گلتن     من طرف دیگر را می شناسم ریحان. بازنده زندگیش را باخته. فقط همین. اما چگونه بدانم که فتح چیست؟من هرگز جنگی راه نینداخته ام. در هیچ غارتی کیسه ای نینباشته ام. هرگز شهری را ویران نکرده ام. هرگز دستم آلوده به قتل عامی نیست، و نیز آلوده به فتحی...


------------------------
پرده خانه بهرام بیضایی

صبر۲

وقتی یکی اذیتت کرده
وقتی حساس شدی
وقتی بدبین شدی
وقتی کس دیگه ای بهت می گه از پشت پیش قضاوتات بیا بیرون..بقیه نمی خوان اذیتت کنن..
وقتی شروع کنی با پیش قضاوتات بجنگی

صبر یعنی سریع عقب نشینی

تمرین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

صبر۱

صبر یعنی عکس العملی که می دونی از رو عصبانیت و لجبازیه رو انجام ندی. یعنی کاری که می دونی احمقانه است و فقط می خوای انجام بدیش که خالی شی.
انجام ندی.
و به این سوال مدام دل رنجیده ات که: پس کی و چجوری خالی بشم؟ جواب بدی: نمی دونم. باید صبر کنیم. می گن تهش چیزی هست..

صبر که برنامه امساله

امسال قراره سال یاد گرفتن صبر واسه من باشه. یادته که*.
گهگاهی فکر می کنم خوب صبر یعنی چی؟ اصلا دنبال چیم؟ یعنی چیکار بتونم بکنم.
گاهی فکر می کنم اصلا چیز بیخودیه. آدمی که صبر نداره سعی می کنه شرایط رو اونجور که می خواد تغییر بده. من هر قدر ازین روحیه ها داشته باشم دوست دارم و نمی خوام از دستش بدم.
گاهی از این گاهی ها تصمیم می گیرم: بیخیال چیزی به اسم صبر وجود نداره. هرچی هست بی عرضگی و بی خاصیتیه. ولی بیشتر از این گاهی ها ایستگاه بی آر تی سر نواب دیوارای شیشه ایش مشغولت می کنن و همه اون آیه و حدیثای زرد رو دیواراش و اون استعینوا بالصبر و الصلاه و قبل اینکه بی آر تی برسه فکر می کنی راست می گه. واقعنش اینه که یه چیزی به اسم صبر وجود داره.  که پهنه. جاهای زیادی کشیده می شه ولی واسه من گمه. حالا باس بگردم خورده هایی که پیدا می کنم رو جمع کنم و همونجا قورت بدم. 

چقدر سختن همین خورده ها.
شاید گاهی چیزی که پیدا کردم رو بنویسم. 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*الان اومدم لینک بدم به یکی از پستهای اول سال فکر کردم لابد توشون نوشتم که امسال برنامم صبر هست دیدم جایی ننوشتمش. خیله خوب الان گفتم دیگه!

رفتگر زیر پنجره ی من

اونقدر نشستم
که وقتی خواستم برم بخوابم
صدای جاروی رفتگر اومد
که میییکششه رو زمین
خشک
خاکی
چه آرامش بخشه..
حس کردم:

آخ بعد مدتها..
ولی نفهمیدم بعد مدتها چی..

شاید بعد مدتها گاردمو آوردم پایین و گذاشتم چیزی از بیرون بهمم بریزه و
بیدار نشستم به کتاب و فیلم
تا وقتی صدای رفتگر بیاد

چه جارویی می کشه
عین قدیما که یکی تو کوچه ها داد می زده: آسوده بخوابید شهر در امن و امان است
امن و امان
آسوده

تیر ۹۰

الان لینک آرشیوم رو نگاه کردم دیدم یه ماهش کمه
تیر ماه!

چطور من توی تیر هیچی ننوشتم؟
چطور از تولدم ننوشتم؟
و از آخرین امتحانم که روز تولدم بود؟
و از ماشین ک
و سکوت
روز تولدم؟

چرا تیر رو خالی گذاشتم

غصه ام گرفت..