به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

تصمیم های حسی

یه روزی زندگی خیلی سخت شده بود. راه پس که همیشه بسته است و راه پیش هم نداشتم. یه روزی شد که فهمیدم اینجوری دیگه نمی شه. اون موقع ها بود که ز دستمو گرفت و برد پیش خانم س. خانم س به من یاد می داد که خودمو بشناسم. من شاگرد زرنگی نبودم. ولی همون یه ذره و دو ذره کارم رو راه انداخت. حالا نمی خوام راجب خانم س و اون روزا حرف بزنم. می خواستم ازین تمرینی که خانم س داد بگم. یه جایی بهم گفت تشخیص بدم کدوم کارام از روی احساسه کدوم از رو منطق. و اون چیزایی که از رو احساس بودن منفی بودن. غلط. کاذب. من همین جاها گیر کردم و بعدشم عروسی و مهاجرت شد و دیگه نرفتم پیشش. ولی این یه سالی که گذشت این تمرینش خیلی تو ذهنم میومد. راستش این مدت مطالعه تقریبا نداشتم واسه همین ذهنم ورودی خاصی واسه بازی نداشته این شد که هر وقت بیکار می شد می رفت سروقت این جور چیزا. یکیشم این قضیه. اون موقع ها نفهمیده بودم این تمرین رو خیلی. حالا هرچی بیشتر می گذشت بیشتر می فهمیدم خانم س چی می خواسته بهم بفهمونه. یه دلیل دیگه اش هم زندگی با ر هست. یادمه خانم س هی می گفت مردا منطقی ان واسه همین فلان و بهمان. ما هم رگ فمینیستیمون می زد و حوصله امون سر می رفت. حالا با ر که زندگی می کنم می فهمم منظورش چی بوده. ر به طرز دلپذیری منطقیه. واسه همین من هی تصمیم هاشو با مال خودم مقایسه می کنم و می بینم چقدر تصمیمای احساسی زیاد می گیرم . تصمیم های احساسی اونایی هستن که در لحظه خوشحالت می کنن و در دراز مدت نچندان دراز و دور اذیت می کنن. مثلا از دست یکی خیلی عصبانی هستی. می تونی زنگ بزنی و همه چی رو واسه گ تعریف کنی و سبک شی و اونم تاییدت کنه و حالشو ببری (تصمیم احساسی) یا صبر کنی تا عصبانیتت فروکش کنه بعد یه مدت که دیگه هیجان زده و عصبانی نبودی حالا می تونی زنگ بزنی و اگه چیزی رو لازمه تعریف کنی یا نکنی (منطقی).

می تونی اگه یکی یه جا دعوتت نکرد تو هم دفعه بعد دعوتش نکنی که حساب دستش بیاد و دلت خنک شه و هزار بار تو دلت این مکالمه رو تکرار کنی که: مگه تو منو فلان جا دعوت کرده بودی؟! و حالشو ببری (احساسی) یا این فکر ها رو از سرت بیرون کنی و همه آدمهای مربوط رو دعوت کنی (منطقی)

می تونی اگه یکی باهات بحث کرد قهر کنی و بهش بگی نمی خوای باهاش بحث کنی (احساسی) یا می تونی صبر کنی و سعی کنی مساله رو حل کنی (منطقی)

زیادن. هر لحظه مجبور می شی با خودت بجنگی.. ولی بعد جنگ شیرینه.

این جنگ مداومی که درگیرش شدم رو دوست دارم. حس پیشرفت می ده بهم. پیشرفت رو به عینه می بینم. وضع خوبیه راضیم.

امروز که اوایل سال جدیده دفتر جدیدمو باز کردم و خط کشی کردم و شروع کردم به نوشتن تمرینی که یکی دو سال پیش نصفه کاره مونده بود.