به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

بقیه کین دیگه؟

یه بار پیش سیما خانم که رفته بودم بحث برنامه ریزی بود. می خواستم برنامه ریزی کنم و کارامو دسته بندی کنم که اتفاقی بحث نقشها شد. سیما خانم گفت بنویس که چه نقشهایی داری و واسه هر کدوم تعیین کن توی هفته چه هدفا و کارایی داری و بعد..

برنامه خودشو برای مثال نشون داد: نقش مادری، نقش همسری، نقش سالک و..

منم شروع کردم: نقش دانشجو:درس، پروژه.. نقش اجتماعی: آشنایی با گروه..
همینجاها موندم. یه لحظه هنگ. یه عالمه تعجب. ازون موقع ها شد که تو ذهن می مونه. که یه چیزی یهو برات روشن می شه. یهو دیدم همه نقشها و کارام واسه خودمه. خودم مرکزم. یعنی یا واسه درس و ایناست یا رشد و تفریح و اینای من. نقش خواهری، فرزندی، دوست و.. به شدت کم رنگ بود. هیچ وظیفه ی خاصی براشون در نظر نداشتم. سیما خانم گفت مثلا به عنوان یه دوست یا یه خواهر چه وظایفی داری و این هفته چه کارایی می خوای انجام بدی؟ من: هوم؟؟

..

ازون موقع گاهی یکی یکی نقشهامو زیاد می کنم و برای هر کدومشون حداقل یکی دو تا هدف می ذارم. ولی می دونی که مکعب بزرگا اون نقشایین یا بخشایی از نقشهان که مربوط به خودم بشه مستقیما و خیلی ملموس باشه. مثل درس، کار، زبان و حداکثر مطالعه و ورزش.
مکعب بزرگا که بیان و اون ریزا رو بپوشونن زندگی می شه بدو بدوی روزانه حول خودت. تو اون وسط بلند و بزرگ، آدمای دیگه کمرنگ و بیرنگ تو حاشیه..

منظور کمک یا خیر رسونی و اینا نیست. منظورم مسئولیت پذیری یا حتی ارزش روابط هم نیست. منظورم نقشهای یه آدمه. بیشتر نقشا گم می شن، حس کردی زندگی آدم ناقص می مونه و کج و کوله؟

نظرات 6 + ارسال نظر
Nima پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ب.ظ http://nimacruise.blogsky.com

خداوند صبر ایوب بهتون عنایت فرماید .
ما که تیئاتری هستیم اینقده نقش نداریم !

[ بدون نام ] جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ

سلام فقط خواستم بگم همه که مثل تو نیستند من خیلی خیلی حول خودم نیستم تازه وقتی اینجوری باشی که دیگران برات مهم باشند سخت تر می شه خوشا به حالت

آره مثلا آدم راست درست زیاد پیدا می شه. حالا اگه حول خودت نیستی و خوبی چرا به من می گی خوش به حالت؟؟

تداعی جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ب.ظ

راستش افتخاری نیستا زیاد که نقشای مربوط به دیگرانت زیاد پررنگ باشه. مثلا تصور کن یک تداعی رو که همه عمرش صرف رسیدگی به نقشهای فرزندی و عروسی و دوستی و مهمتر از همه همسری شده. حالا در وضعیتیه که می خواد فرار کنه جایی که هیچ کسی رو نمی شناسه و فقط خودش رو صرف خودش کنه!
می شه دیگه... مهم تعادله ... مساله اینست.

راست می گی تداعی. یه جایی از زندگی هم می شه که آدم غرق نقشهایی می شه که در ارتباط با دیگران رنگ می گیره مخصوصا واسه زنها

از امروز یه نقش جدید برای خودت تعریف کن: نقش سالک
توی این نقش همه کارایی که برای رشد خودت می خوای رو می ذاری. از منظم شدن ساعت خواب و بیداری بگیر تا ترک عادتهای بد مثل افکار منفی و ..

زندگی آدم یه معنی دیگه ای می گیره با این نقش.
تو این لینکای بغل دست اون یک پرخور رو دیدی؟ این نقشش عالیه..

[ بدون نام ] شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:43 ب.ظ

:)

مه دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ق.ظ

هی پرخور کدوم لینکته من پیداش نکردم

همون اولین لینکه اسمش هست ۱۲ قدم

[ بدون نام ] شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ب.ظ


سلام

چه جالب بود این متن . تا حالا از این زاویه به نقشهام نگاه نکرده بودم... وای چقدر زیادن!!! همینه که اصلاْ برای خودم وقتی نمی مونه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد