به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

کنون منم به سوی سرنوشت..کنون منم..

روز عجیب.

هم اتاقی ۲۳ سالت رفتنی می شه.

همون روز با یکی که همه اون آرامش طلبی که می خوای رو داره حرف می زنی و می بینی نه..چیز بیشتری می خوای..

و فردا تولدته و همه انگار می دونن.

صدای سه تار که هیچوقت دوست نداشتی رو می شنوی و یواشکی می شینی گوش می دی و می ری تو حال عرفان و عشق و حتی تا اشک هم پیش می ری..و یادت میاد خدا و قشنگی رو..

همه اش تو یه روز..

خوشم نمیاد آدم بیاد تو بلاگش از حس و حال روزاش و خاطرات روزانه اش بگه ولی دلم می خواست یه جا ثبت شه. حسی که تو من مدتیه پررنگ شده  و امروز روز اوجش بود و می دونم تازه شروعشه..

حس کنون منم به سوی سرنوشت..

می دونی که اهل رفتنم.

می دونی که به یه جای خوبی می رسم.

می دونی که بد نمی رم.

می دونی که پس همه چیز قشنگ و خوبه.

می دونی که پس نگرانی ای نیست.

می دونی فردا تولدمه؟

می دونی که همه چی خیلی بزرگه؟

امروز به ف گفتم فردا تولدمه ها یادت نره زنگ بزنی تبریک بگی. خندید. یعنی رو خنده بود از قبل. کلا با هم که هستیم اون همش داره می خنده. یه جوریه که آدم همش داره یه چیزایی می گه که اون می خنده. بهرحال یه خنده ی جدید کرد. یعنی حتما یادش نمی ره.

بارون میاد. می گن وقتی بارون میاد درای آسمون باز می شه.

می دونستی فردا تولد منه؟

می دونستی شب تولدم فلوت می زنم..به اندازه ی سه تاری که امروز شنیدم..

کنون منم به سوی سرنوشت..

نه اصلا ایرانی نمی زنم.

یه رقص می زنم

یه رقص ایتالیایی..


تولدم؟


پیش قضاوت یه راهه برای شناخت سریعتر آدما!

تو دنیایی که لازمه آدم یه کارهاییشو مثلا کار(یعنی خود کار مثلا انجام یه پروژه) یا رفت و آمد یا..رو سریع انجام بده یه موقعهایی اغفال می شه کارایی که نباید سریع انجام بده رو هم سریع انجام بده.

تئوریش اینه دیگه: اگه کاریو سریعتر انجام بدی اینجوری خوب ۱.تعداد کارایی که می شه تو یه بازه زمانی خاص انجام داد زیاد می شه به علاوه ۲.انرژی ای که برای هر کدوم لازمه صرف کنی هم کم! مثلا خوبه آدم وقتی داره گزارش پروژه می نویسه منظورشو خلاصه برسونه اینجوری خواننده وقت کمتری لازمه بذاره و راحتتر هم می فهمه.

حالا اغفال اونجاست که دوستت هم که داره حرف می زنه دلت می خواد خلاصه و سریع بگه. لابد فکر می کنی: اینجوری ۱.با دوستای بیشتری می تونی حرف بزنی و۲ .واسه هرکدوم هم انرژی کمتری بذاری؟؟؟ بهش که فکر کنی می بینی خنده داره ولی مساله اینه که آدم بهش فکر نمی کنه! هویجوری اغفال می شه فقط.

شناختن آدما هم اینجوریه. اگه بشه سریع شناختشون آنگاه: ۱.می شه تعداد آدم بیشتری تو اون بازه شناخت و ۲.هر شناختی هم انرژی کمتری ازت می بره!! پس زنده باد پیش قضاوت!*



----------------------

*آدم وسوسه می شه ول کنه بره تو یه مزرعه ی بزرگ(که مترسک هم داره) زندگی کنه و کل آدمای اطرافش ۳-۴ تا دونه باشن و همه عمرشو صرف کنه که همین ۳-۴ نفرو بشناسه..خود خود روابط انسانی..

گزینه صحیح؟ (دین؟ون)


-زورگویی جزیی از تعالیم دینمونه.

-زورگویی جزیی از تعالیم دینشونه.

-زورگویی جزیی از تعالیم دینتونه.

پس این همه دل-کدری و سرزنش چیه؟

ف می گفت آدم آهنگی رو که لمش دستش اومده مرتب می زنه. نمی ره سراغ قطعه جدید. همش می خواد همون آهنگ رو بزنه.

هی هم بهتر می شه. درسته. ریتمش جا می افته. خوش صداتر. فراز و فرودای به جا. حس آهنگ در میاد. زینت. تریل و.. کاری به ایناش ندارم. مساله اینه که همش می خواد آهنگی که بلد شده رو بزنه.


خواستم اینطور نباشم.

نغز

 زهی عشق زهی عشق که ماراست خدایا

 چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا

اندر مزایای حسادت

حسادت حس خیلی بدیه ازونا که نمی تونم تحملش کنم یه چیزی مثل حسرت. دیدی چه حس وحشتناکیه؟ آره خلاصه همیشه از عقده ای بودن هم به شدت می ترسیدم یعنی اگه تو زندگیم حواسم به یه چیز همیشه بوده؛ اون همین بوده. حالا نمی دونم چقدر موفق شدمآدم عقده ای نباشم..بگذریم.

این حسادت هم ازون چیزاست که زمینه ی عقده ای شدنه ها. شاید واسه همین انقدر همیشه ازش فرار می کردم..نمی دونم ازینم بگذریم.

چن روز پیشا جاتون خالی داشتم حسادت می کردم! یعنی راجع به یکی یه حس بدی داشتم بعد دیدم این حسه دیگه زیادی بد شده! منم که در مقام شناخت و پذیرش خود! کنکاش و اینا دیدم آره اون ته دلم دارم واسه یه چیزی بهش حسادت می کنم. بعد هی از در نرمی درآمده هی به خودم گفتم «خوب بگووو عزیزممم به چی داری حسادت می کنیییی؟ تو که می دونی هر چی باشه بهت می دمشششش(جون خودت) بگووو». اونم می گفت نمی گم تو فقط چون از این حسه خیلی بدت میاد می خوای بفهمی نسبت به چیه بعدم یه چیز الکی جایگزینش کنی و خیال خودتو راحت کنی. اصلا نمی گم!

خلاصه از ما اصرار و از ایشون انکار.. تا اینکه گفت و  قضیه حل شد.

اون موقع داشتم تو آزادی راه می رفتم و به این فکر می کردم که الانا من دارم در به در دنبال چیزایی می گردم که برام مهمن یا قشنگن یا قشنگ هم نیستن ولی دوست دارم. حالا یکی از اینا رو فهمیدم( که همون موضوع مورد حسادت بود) بعد دیدم به! ببین این حسادت چی بوده و ما بیخبر بودیم! درسته که اگه بهش نرسی و تلنبار شه آدم عقده ای ای می شی ولی اگه بهش برسی می دونی عین چیه؟ عین راهنما! عین درد! که متوجهت می کنه که مثلا دندونت داره می پوسه و تا به تهش نرسیده بهش می رسیا؛ قشنگ سیگنال می ده: اینجا یه چیز کمه. ایناها اینجا. یکم بیا جلوتر. آهان همینجا! یا بهت می گه چی دوست داری و دلت به چی کشیده می شه. مخصوصا هم همچین سیگنال قوی ایه که ایگنور شدنی نیست. نعمتیه خلاصه. کافیه به دور و اطرافت نگاه کنی و به حسای بدی توجه کنی که ریشه تو «من از آدمای قد بلند بدم میاد*» دارن . یه سری کمبود و علاقه مندی و اینا دستت میاد مفیدتریناش تا حالا واسه من اینا بودن:

چیزایی که دلم می خواد ولی حاضر نیستم راحت قبول کنم که دلم می خواد! چون خوب نیستن.

چیزایی که مربوط به دغدغه هام می شه و می بینم در حالیکه من بیخیالشون شدم یکی چه خوب تو همون زمینه داره پیش می ره!

چیزایی که خیلی برام مهیجه و می تونم وارد زندگیم کنم و الکی الکی نکردم.





-----------------------------------------

* سریال مسافران. برادره کوتاه بود واسه همین از قدبلندا بدش میومد.

**قرار به یه پست راجع به حسادت بود. اینم اون. حالا درسته اون جا نصب نشد!

تعریف شنیدن :دی

تعریف شنیدن کلا خوشاینده ولی وقتی واسه چیزی که نیستی ازت تعریف می کنن یا واسه چیزی که هستیا ولی بخش کم اهمیتی راجع بهت هست؛ ازت تعریف می شه یا دوستت دارن یا ازین قماش؛ حس خوبی نداره.. ولی یه موقع یکی دست می ذاره رو چیزی که دغدغه اته و می دونی توش خوبی و اینو هم دوست داری که توش خوبی و اینا و می گه مثلا: ایول تو اینجوری ای.. یا من خیلی واسه فلان چیز ازت خوشم میاد یا تو که تو فلان زمینه کارت درسته یا.. خیلی حال می ده! انگار جایزه گرفتیا!



پ. حالا می دونم آدم نباید چشمش دنبال تعرف تمجید دیگرون باشه. کلا منظورم این بود که ...خوب یه چیزایی کیف داره دست خود آدم نیست که! دنبالشم نباشی کیف داره بهرحال! :|

؟

 کسی جایی جوری وقتی ...

 به اسم

 خدا

؟


دلای بزرگ۲

آدمایی که دم امنتحانشونه و اضطراب دارن، شب کم خوابیدن و خسته و عصبین، از گرما اومدن و کلافه ان و..بعد می خوای یه چیز بیخود بپرسی مثلا بگی قوری تو کدوم کابینته، صداش می کنی فلانی.. کامل می چرخن و بر می گردن طرفت و می گن جانم بگو

ماه پیشونی

 گفتمش بیا ماه پیشانو پیمون ببندیم جون جونم آخ جون جونم
 گفت باشه ولی قول بده که دائم بخندیم جون جونم آخ جون جونم
 گفتمش دروغ می گی ماه پیشانو تو مستی
 گفت که باور کن با تو می مونم تا تو هستی*






------------------------------

*دریا دادور