تو دنیایی که لازمه آدم یه کارهاییشو مثلا کار(یعنی خود کار مثلا انجام یه پروژه) یا رفت و آمد یا..رو سریع انجام بده یه موقعهایی اغفال می شه کارایی که نباید سریع انجام بده رو هم سریع انجام بده.
تئوریش اینه دیگه: اگه کاریو سریعتر انجام بدی اینجوری خوب ۱.تعداد کارایی که می شه تو یه بازه زمانی خاص انجام داد زیاد می شه به علاوه ۲.انرژی ای که برای هر کدوم لازمه صرف کنی هم کم! مثلا خوبه آدم وقتی داره گزارش پروژه می نویسه منظورشو خلاصه برسونه اینجوری خواننده وقت کمتری لازمه بذاره و راحتتر هم می فهمه.
حالا اغفال اونجاست که دوستت هم که داره حرف می زنه دلت می خواد خلاصه و سریع بگه. لابد فکر می کنی: اینجوری ۱.با دوستای بیشتری می تونی حرف بزنی و۲ .واسه هرکدوم هم انرژی کمتری بذاری؟؟؟ بهش که فکر کنی می بینی خنده داره ولی مساله اینه که آدم بهش فکر نمی کنه! هویجوری اغفال می شه فقط.
شناختن آدما هم اینجوریه. اگه بشه سریع شناختشون آنگاه: ۱.می شه تعداد آدم بیشتری تو اون بازه شناخت و ۲.هر شناختی هم انرژی کمتری ازت می بره!! پس زنده باد پیش قضاوت!*
----------------------
*آدم وسوسه می شه ول کنه بره تو یه مزرعه ی بزرگ(که مترسک هم داره) زندگی کنه و کل آدمای اطرافش ۳-۴ تا دونه باشن و همه عمرشو صرف کنه که همین ۳-۴ نفرو بشناسه..خود خود روابط انسانی..
1-پا نوشتو عشقسسست آبجی...بابا... زرتشت(توضیح اینکه روایت است حضرت زرتشت مدتی در غار های کوهستانی منزوی بوده به همراه دوستان خود: مار و عقاب.آنگاه به میان مردم آمد تا ترویج دین خود کند.)
2- هنوز برای تو زوده دختر.به عنوان یکی که دو تا پیرهن بیشتر پاره کرده میگیما :پی :دی وگرنه خود مختاری. بذا یه کم پیر تر شی.53 سالگی اینا که قشنگ جا افتادی بعد
3-میگم این مزرعه هه سرایداری چیزی نیاز نداره؟یا مثلا مترسک؟میتونه یه خرسه گنده باشه؟ :دی (توضیح اینکه بسوزه پدر گرونی و بیجایی که خرسو آدمو وادار به هر کار میکنه... :))))))
:دی
نه منزوی که نه! منظورم اینه که اطرافیان آدم کم باشن نه که اصلا نباشن. بعد روابطت با همون چند نفر تا ته عمق بره!(چی گفتم!)
آقای د دارم فکر می کنم چقدر اسمی که واسه خودتون انتخاب کردین بهتون نمیاد :-؟
:))خوب چیکار کنم؟هر چند که میدونم که حق با شماست ولی تا حالا خرس نبودم ,که اونم شما زدی تو ذوقش. :((((
دیگه با اجازتون کامنت نمیدم تا تکلیف این اسمم معلوم شه!
تا اون موقع
:))
اکی! سخت نگیرین. اینقدرام مهم نیست.
حالا هرجور راحتین.
سلام دوست عزیز وبلاگتون بسیار زیباست.اگه میشه به سایت من هم سر بزنید.ممنون
سلام
تو خیلی خیلی زندگی رو سخت میگیریا
اینایی ک تو گفتی زیاد تو کت من نمیره
مثلا من هنوز ک هنوزه به آدما فکر کنم زیادی اعتماد می کنم پیش قضاوتم معمولا نمی کنم اگرم بکنم همیشه جنبه ی خوب می بینم
البته تا اونجایی که یادمه تو از همون دوران کودکیت زیادی پیش قضاوت می کردی....زیادی فکر می کردی حق داری آدما رو دسته بندی کنی یا یه همچین چیزایی
در ضمن درباره ی اون مزرعه هم بدبخت اون چند تایی که با تو تنها می مونند:)
:))
دلشون بخواد!
مه راز یه چند تا نوشابه باز می کردی حالا واسه خودت!؛)
می دونستم می شناسی خواستم از خودم تعریف کنم بعدا که شناختی بگم که دیدی من چقدره نکات مثبت دارم تو از رو اونا منو شناختی!
با اون قسمتش که راجع به تو بود کاملا موافقم اینکه تو آدما رو خیلی خیلی زود قضاوت می کنی. چون چندین بار این نکته رو دیدم! خوب خوب نیست خوبه که داری راجع بهش فکر میکنی. این خوبه که آدم سعی کنه که به این چیزا تو خودش فکر کنه من همیشه برای این ازت خوشم می اومده.
ولی بخش من: منم که معصوم نیستم ولی خیلی موقع ها پیش اومده که یکی راجع به یکی دیگه از این حرف های پیش قضاوتانه زده بعد من هی گفتم من که نمیشناختمش و ممکنه منظورش این نبوده باشه و.. ولی بعد یه مدت می دیدم طرف که پیش قضاوت کرده درست می گفته اون موقع هی فکر کردم که من چقدره سادم یا خیلی خودمونی چقدره ظرفیت گول خوردنم بالاست! شاید خوب اینم خوف نباشه!
آره پیش قضاوت بدیش اینه که بیشتر وقتا درست درمیاد!
از بقیه کامنتت فقط اینو فهمیدم: «من همیشه برای این ازت خوشم می اومده» :دی ؛)