به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

اگر همیشه باخته ای

 گلتن     تو به من بگو چه کنم. تو که در دو عرصه ی پیکار بهتر از همه می رانی، بگو مجلس فتح را چگونه بازی کنیم؟تو که قداره ها را جان دادی بگو بردن چه عالمی دارد. پیروزی که می گویند چیست؟

 ریحان    آه، گلتن خودت را کوچک نکن تا مرا بزرگ کنی.

 گلتن     من طرف دیگر را می شناسم ریحان. بازنده زندگیش را باخته. فقط همین. اما چگونه بدانم که فتح چیست؟من هرگز جنگی راه نینداخته ام. در هیچ غارتی کیسه ای نینباشته ام. هرگز شهری را ویران نکرده ام. هرگز دستم آلوده به قتل عامی نیست، و نیز آلوده به فتحی...


------------------------
پرده خانه بهرام بیضایی

نظرات 4 + ارسال نظر
تداعی شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ق.ظ

اعتیاد آوره حتما. من تجربه نکردم. اما تو سرشار از فتحی. یه کم توصیفش کن. فتح چیست؟

خواستم بگم <من؟ نههه> دیدم دروغه. هممون یه موقعهایی فتح رو تجربه کردیم. تو هم کردی منم کردم.
باشه من می نویسم چجوریه. پای همین کامنت.
تو هم بگو

تداعی یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ب.ظ

راستش فتح اگر همان چیزی که می گویی باشد و من هم تجربه اش کرده باشم حس رسیدن به قله ی هدفه و احساس شادمانی غلیظی که زودگذر ترین حس دنیاست. چرا که به نک قله نرسیده منظره کوهی عظیمتر و قله ای مرتفع تر و راهی دشوارتر که سالها بود پشت این فتح خودش را قایم کرده بود چشمت را حیران می کند و روحت را موذیانه آزار می دهد و قدمهایت را قلقلک.
برای من همیشه همین بوده. خیلی زودگذر. خیلی. گویا که راهش همه چیزش بوده و قله فقط ارزش قدمی از این صد هزار قدم رو داره. یک قدم فقط که به خاطر آخرین بودنش معنای خاص تری گرفته.
طولانی می شه. خودت بقیه رو حدس بزن خب. اینکه قدم اخر خودش قدم اوله و ...

آره.. چه سختگیرانه!


فتح برگشتن و پشت کردن به قله های باقی مونده و نگاه کردن به دره های پشت سر گذاشته شده هم هست.
فتح با غرور راه رفتنه و انگار با هر قدم داد زدن : این منم!
حس لذت بخش <سیر بودن> از < موفق بودن> و <مورد توجه بودن> و <مورد تحسین بودن> و .. هست وقتی اطرافت بقیه مصرانه دنبال این حسهان.
بعد حس: <خوب بعدش چی؟>
بعد دوباره فراموش کردن این سواله و سرگرم کردن خود به تماشای دره ی پیموده شده و پذیرفتن تحسین ها!

فتح پر از غروره. اون قدر که کور کنه. اونقدر که ادامه ندی و درجا بزنی. اونقدر که معتاد تحسین و دیده شدن بشی.

فتح حق انتخابه. بین عملهای <مغرورانه>! می خوای <مغرورانه> فخر بفروشی یا <مغرورانه> نمایش مهربونی و فروتنی بازی کنی: <نه من که کاری نکردم.. تو هم می تونی..اصن تو که وضعت بهتره..>
همش مغرورانه است. ولی یه حق انتخاب داره. مهربون بودنشو می شه خالصتر انتخاب کرد. ولی وقتی بازنده ای مجبوره مهربون و دلسوز باشی. این مهربون بودنه دیگه خالص نمی شه.
بازنده زیاد حق انتخاب نداره. ولی زیادم غرق نمی شه(غرق تحسین و غرور و فراموش کردن ادامه و واقعیت) با حسرت نگاه می کنی به فاتحا و سعی می کنی تو دلت دشمنشون نشی. و همیشه با این حس زندگی می کنی:<مگه من چیم کمتر بود؟ من که فلان من که بهمان> و انتظار داری فاتح تو همه کاراش تو برخورداش تو تصمیماش تو قدماش تو شوخیاش تو همه لحظه هاش برتری خودشو بهت ثابت کنه وگرنه چرا باید تو نتونی جای اون باشی؟
و فاتح واقعا فکر می کنه باید این کارو بکنه. وگرنه نکنه لیاقت فتحو نداشته باشه؟
فتح یعنی یه بار خودتو اثبات کردی. بقیشم باید بری. ناخالص. به خاطر چشمهای مشتاق یا مقایسه گر منتظر.
فتح غرق می کنه.
باختن هم.


بیا اصلا بازی نکنیم..

iyirmi mininci دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 ق.ظ

جایزه من چیه؟ بازدید کننده شماره ۲۰۰۰۰

:)
۲۰ شدین دیگه!

تداعی سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ق.ظ

گفتم احساسات تو باید متفاوت تر باشه. چون فاتح واقعی تویی. من کسیم که فتح رو باور ندارم حتی... یعنی تقصیر من نیست. اون تحسین کننده ها و غبطه خورنده ها و احسن گوینده های زندگی من اونقدر کم بودن که فتح خودم رو باور نکردم و نکردم و نکردم تا اینکه دیگه هرگز سراغ حس فتح نرفتم.
ولی دوسش دارم. می خوام فاتح باشم. و گویا اگر که فاتح نباشم یکراست می رم جهنم. چرا؟ چون هرکسی مکتوبی داره و میثاقی و فاتح بودن بودن مکتوب ناکام منه. دلم می خواد کسی دستم رو بگیره و پا به پای من فتح رو یادم بده و احساس غرور متعاقبش رو یادم بیاره. دلم می خواد به خدا ثابت کنم که منم هستم. ولی اونقدر سخته که.
لافیدم. خودشم زیادی...
تو همچنان در بی فتح های بزرگتر باش. من در تو من گمشده رو ببینم. و این سوال رو که چرا من باید من نتونم جای تو باشم.
بازی قشنگیه...

آخه من چی بگم به تو تداعی؟
بابا بنده ی خدا بگرد از یکی بت درست کن که حداقل یه وجب از اطرافیانت بلندتر باشه آخه!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد