هر چیزی هزار تا اصل و فرع و روح و جسم و بالا و پایین داره و ما اول و آخرش با یه صفتش می شناسیمش و اون صفت رو که نداشت <بودنش> می ره زیر سوال.
مثل خدا. که قراره مهربون باشه و فوقش عادل. هرجا حس کنی نیست می پرسی پس کو خدا؟
مثل زندگی که قراره خوش و راحت باشه. وقتی نیست آدم می پرسه چرا اصلا ادامه؟
مثل دوست که باید به یادت باشه.
مثل زن که باید نجیب و خوشگل باشه.
مثل بابا که باید پول داشته باشه.
مثل مامان که باید اهل ایثار باشه.
مثل معلم که باید دلسوز و به فکر باشه.
...
همه همینیم. من هم. تو هم.
چرا اصلا همینیم؟!
همانا کوته نظری زندگیمان را برداشته!!
زیاد قبولش نداشتم
ا چه خوب نظرتو بگو اصلاح شیم :دی
pحالا هستن این وسط آدمایی زنشون نه نجیبه و نه خوشگل ولی دوسشون دارن و پدرشون هیچ پولی نداره و هنوز می گن اون پشتیبانیم نکنه من هیچم و مادرشون سر راه گذاشته شون و وقت پیری تیمارش می کنن و معلمشون حقشونو خورده و تا می بیننش جلوش چارقد میشن که استادمه و دوستشون از پشت خنجر زده و دورا دور جویای احوالشن و زندگی براشون درد بوده و شاکرن هنوز و خدا... خداشون باهاشون نه عادل بوده و نه مهریون و هنوز تا اذان می ده دلشون می تپه که دیر شد...
حالا اینا کین؟ روح و جسم و اصل و فرع اینا چیه؟ بودن اینا چه شکلیه
وای عالی..
به اینا می گن آدم عمیقتر
به دل می شینن.. :)