به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

همنوازی..هم..نوا..زی..نوا نوا نوا

فکر می کنی جدی دست بده برم تو اون گروه با چند تا گیتار و کیبورد آهنگای ترکی بزنم؟
چندوقته نزدم؟ وای بگو چند وقته همنوازی نکردم؟ یه موقع ها می شینم فکر می کنم می رم تو رویا. تصور می کنم خودم رو که با حداکثر یه ساز دیگه دارم همنوازی می کنم. اون یکی ساز همیشه پیانوه. ولی فلوت هم خوب می شه. دوئت. وقتایی که تو سکوت داری و اون می زنه و تو وسطش باید سنگکپ شروع کنی. یا پیانو(آروم) با ریتمای ریزتر میای روی صدا و کم کم فورته (محکمتر و بلندتر) شی. آره گاهی بهش فکر می کنم. ولی تا حالا با فلوت همنوازی بیش از سه نفره نداشتم. نمی دونم بشه یا نه. بتونم یا نه.
بهش گفتم باید به کسایی که می زنن گوش بدی. نباید خودت ضرب رو نگه داری. نباید فکر کنی. باید فقط گوش بدی و پارت خودتو بزنی. وقتی گوش می دی و پارت خودتو و بقیه رو با هم می شنوی ناخودآگاه هماهنگ می شی. پرسیده بود چطور هماهنگ می شن.

گاهی بهش فکر می کنم. فکر می کنم ممکنه نتونم. اون <ناخودآگاه هماهنگ می شی>اش منو می ترسونه. همه ی لذت وصف نشدنیش هم همونه. همون که هماهنگ شده باشی. وقتی گوش می کنی و می بینی جزئی از یه کل <زیبا> شدی. اون هماهنگی که صدای تو و بقیه رو بهم چسبونده و یه <کل> کرده که گوش نوازه. همون حس که تو سرت می چرخه: همنوازی همنوازی..و صداها دلنوازن.. و جزئی از یه کل شدی که دلت رو می نوازه..
ولی این مال <بعد>ه. مال بعد اینکه <ناخودآگاه هماهنگ> شدی. ناخودآگاه، ناخودآگاهه. دست من نیست. خودآگاه نیست. نمی تونم با فکر کردن و حل کردن و تلاش بیشتر مطمئن باشم درست می شه. نمی تونم روش قولی بدم. نمی تونم کنترلش کنم. نرم می لغزه و از دستام فرار می کنه و دیگه نه تمرکزی نه آرامشی نه ریتمی ته قلبت. اگه ریتمی ته قلبم تکرار نشه چی؟ اگه صدای بم طبل نتونه ریتم رو اونجا بسازه چی؟ اونوقت باید با پا برای خودم ریتم رو نگه دارم: یک دو یک دو. که این دیگه <ناخودآگاه هماهنگ> شدن نیست. دستی هماهنگ کردنه. با چسب نواری چسبوندن صدای فلوتم به اون بقیه ی صداهای جاری شده توی فضائه. نه کلی می سازه نه گوشنواز می شه. نباید ریتم رو نگه داری. باید گوش بدی. بذاری ریتم طبل بشنویش. واردت می شه و می شینه. خودتو می سپاری دستشو و همقدم باهاش پیش می ری. بقیه هم همین کارو می کنن. همه خودشونو میسپارن به همین ریتم. اینجوری همه یه ریتم دارین. یه کل می تونین بشین. ولی اگه نتونستی خودتو بسپاری دستش چی؟ اگه ریتم ته دلت تکرار نشد و انگشتات و نفست تابعش نشدن چی؟ اگه گم شدی اون وسط چی؟ خودت هم پا نزدی و ریتمو نگه نداشتی چی؟ فقط ریتم نیست..اگه هرچی گوش دادی صدای سازت رو صدای بقیه ننشست چی؟ اگه لای تو لای اون رو لرزوند و نه..من نگران ریتمم فقط..صدام هماهنگ می شه ولی اگه ریتم منو نگرفت چی؟اگه اگه اگه اگه..

می دونی به همین سادگیه: اگه <ناخودآگاه هماهنگ> نشدم چی؟

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ http://how.blogsky.com

سلام.خوبین پریسا خانوم؟ به وبلاگ زیبای منم سر بزنین و لذت ببرین.تازه واردم

سلام باشه میام

ز چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ق.ظ

می شی بابا تنبل.تمرینیه

آره تمرین داره راس می گی

تنبل خودتیو.. من فقط <پرفرمنسم پایینه> می دونی که :دی

سارا دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:56 ق.ظ

ینی من عاشق لینکاتم
بت نمیاد اون من و زهرای خوبم رو لینک کرده باشی و همزمان زرلفه ایده آلیست رو. یه جوریه رفیق

مرسی لطف داری
آره گاهی رو اعصابه ولی گاهیم خوبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد