به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

همسایه گرام و رفیق رفقای غصه دارش

آفیس ما کنار مسجد هست. همسایه ی گرام گرچه عظیم و کریم و رحیم و..اند ولی از اسما ایشون که بگذریم به مجالسشون می رسیم که اعمند از: عزاداری، سوگواری، عزاداریتر!، نوحه، سینه زنی و.. خلاصه ما همه در عجبیم که این همسایه ی عزیز که هر چند وقت یکبار رفیق رفقایش را در خانه اش جمع می کند چرا یک مراسم شاد یا نیمه شاد یا حتی خنثی برپا نمی کند؟خلاصه اینکه همچین این همجواری ملکوتی یکم دپرس کننده شده چون ما که زیاد اهل دل و معنا نیستیم که حالا بخواهیم با عزاداری و غم علی و فلان ارتباط برقرار کنیم و حال کنیم و آنچه به ما می رسد همان ظاهر مراسم است که اعمند از: غصه، غم، غصه یه جور دیگر، سیاه و البته غصه. دیگر سر این دهه ها!!ی فاطمیه می خواستیم برویم استشهاد محلی جمع کنیم که اینها آسایش را از ما گرفته اند!! بابا تا ۶ بعد از ظهر یکریز غم و غصه از بلندگوها پخش می شد! ۲۰ ۳۰ روز هست این اطراف همه سیاه می پوشند. بچم (ک) طفلی عصر با یک دپی داشت کار می کرد که ..لا اله الی الله!!
آخر اگر سالی به ۱۲ ماه یک مراسم شاد برگزار می کرد باز دلمان خوش بود. دختری عروس می کردند چه می دانم <جیگیلی جیگیلی چشماتو واز کن> هم پخش نمی کنند لااقل دو انگشتی کف بزنند! ولی می گویند این همسایه عزیز دست زدن را در حیاط خانه شان هم غدقن(یا قدغن؟) فرمودن و فقط اشک و گریه آزاد هست تازه امتیاز مثبت هم دارد!!


از شوخی گذشته صبح که اومده بودم دانشگاه داشت سوره ی الرحمن پخش می شد و فبای آلا ربکما تکذبان های معروف. کلی شاد شدم. عصر به ک که صورتش از غصه آویزن شده بود گفتم سوره ای که صبح داشت پخش می شد رو دوست داشتم و خوشحال شدم. یه جور با ذوقی گفتم!
ک -که دوست خیلی عزیزیه- از هرچی مربوط به دین و دینداری بشه بدش میاد همینجوری چپ چپ نگام کرد منم نگاش کردم. آخرش گفت الان چی بگم؟ گفتم یه چی گفتم تو موقعیتی قرار بگیری که <هیچی نداشته باشی بگی>. خندیدیم کلی. یکم دلمون باز شد.

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:53 ق.ظ

این مدل نوشته ها رو دوست دارم اساسی! طنز تلخ! :)
بدبختیش اینجاست که فکر میکنند هر چی صداشو بلندتر کنند، ثوابش بیشتر میشه!!!!!!!

ح.ن سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ب.ظ http://rainypoems.blogspot.com/

چه همسایه خوبی !

همسایه بله خوبه :))

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ق.ظ

اینه که من اصرار دارم تا شعاع ۱۰ کیلومتری این همسایه های عزیز و عظیم و کریم و رحیم و... نباید خونه گرفت

ای مشرک! همسایه <ها> چیه؟!

البته بی انصافی نشه شنیدن صدای اذان مخصوصا صیح خیلی دوست داشتنیه. اما بهتره همون کاری که تو می گیو کرد. فقط کافیه به محرم و صداهاش فکر کنی!!

تداعی چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:53 ب.ظ

همسایه <ها> واسه اینه که یکی دو تا که نیستن که. توی هر خیابان و هر محله و هر کوچه حتی.
اره راستی که خونه مادری منم ۲۰ سال کنار همین مسجد بود و من جزو معدود کافرانی بودم که عاشق صدای اذان بودم. راستی که از معنای واقعی مسجد همین اذان و نمازش مونده.
می دونی یکی از بزرگترین رویا های من اینه که یه مسجد بسازم. اما نه یک مسجد. بلکه یک مسجد واقعی. مکان سجود به درگاه خدا. و فقط خدا. و نه هیچ بنی بشر دیگر. بی هیچ محرابی و بلند گویی. بی هیچ غمی و اشکی. با دلهایی که سرشارند از امید...
اما خب رویاست...

آره ولی مثلا صاب خونه همشون یکیه دیگه ؛)
چه مسجدی بشه..امید..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد