به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

اگر همیشه باخته ای

 گلتن     تو به من بگو چه کنم. تو که در دو عرصه ی پیکار بهتر از همه می رانی، بگو مجلس فتح را چگونه بازی کنیم؟تو که قداره ها را جان دادی بگو بردن چه عالمی دارد. پیروزی که می گویند چیست؟

 ریحان    آه، گلتن خودت را کوچک نکن تا مرا بزرگ کنی.

 گلتن     من طرف دیگر را می شناسم ریحان. بازنده زندگیش را باخته. فقط همین. اما چگونه بدانم که فتح چیست؟من هرگز جنگی راه نینداخته ام. در هیچ غارتی کیسه ای نینباشته ام. هرگز شهری را ویران نکرده ام. هرگز دستم آلوده به قتل عامی نیست، و نیز آلوده به فتحی...


------------------------
پرده خانه بهرام بیضایی

صبر۲

وقتی یکی اذیتت کرده
وقتی حساس شدی
وقتی بدبین شدی
وقتی کس دیگه ای بهت می گه از پشت پیش قضاوتات بیا بیرون..بقیه نمی خوان اذیتت کنن..
وقتی شروع کنی با پیش قضاوتات بجنگی

صبر یعنی سریع عقب نشینی

تمرین

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

صبر۱

صبر یعنی عکس العملی که می دونی از رو عصبانیت و لجبازیه رو انجام ندی. یعنی کاری که می دونی احمقانه است و فقط می خوای انجام بدیش که خالی شی.
انجام ندی.
و به این سوال مدام دل رنجیده ات که: پس کی و چجوری خالی بشم؟ جواب بدی: نمی دونم. باید صبر کنیم. می گن تهش چیزی هست..

صبر که برنامه امساله

امسال قراره سال یاد گرفتن صبر واسه من باشه. یادته که*.
گهگاهی فکر می کنم خوب صبر یعنی چی؟ اصلا دنبال چیم؟ یعنی چیکار بتونم بکنم.
گاهی فکر می کنم اصلا چیز بیخودیه. آدمی که صبر نداره سعی می کنه شرایط رو اونجور که می خواد تغییر بده. من هر قدر ازین روحیه ها داشته باشم دوست دارم و نمی خوام از دستش بدم.
گاهی از این گاهی ها تصمیم می گیرم: بیخیال چیزی به اسم صبر وجود نداره. هرچی هست بی عرضگی و بی خاصیتیه. ولی بیشتر از این گاهی ها ایستگاه بی آر تی سر نواب دیوارای شیشه ایش مشغولت می کنن و همه اون آیه و حدیثای زرد رو دیواراش و اون استعینوا بالصبر و الصلاه و قبل اینکه بی آر تی برسه فکر می کنی راست می گه. واقعنش اینه که یه چیزی به اسم صبر وجود داره.  که پهنه. جاهای زیادی کشیده می شه ولی واسه من گمه. حالا باس بگردم خورده هایی که پیدا می کنم رو جمع کنم و همونجا قورت بدم. 

چقدر سختن همین خورده ها.
شاید گاهی چیزی که پیدا کردم رو بنویسم. 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*الان اومدم لینک بدم به یکی از پستهای اول سال فکر کردم لابد توشون نوشتم که امسال برنامم صبر هست دیدم جایی ننوشتمش. خیله خوب الان گفتم دیگه!

رفتگر زیر پنجره ی من

اونقدر نشستم
که وقتی خواستم برم بخوابم
صدای جاروی رفتگر اومد
که میییکششه رو زمین
خشک
خاکی
چه آرامش بخشه..
حس کردم:

آخ بعد مدتها..
ولی نفهمیدم بعد مدتها چی..

شاید بعد مدتها گاردمو آوردم پایین و گذاشتم چیزی از بیرون بهمم بریزه و
بیدار نشستم به کتاب و فیلم
تا وقتی صدای رفتگر بیاد

چه جارویی می کشه
عین قدیما که یکی تو کوچه ها داد می زده: آسوده بخوابید شهر در امن و امان است
امن و امان
آسوده

تیر ۹۰

الان لینک آرشیوم رو نگاه کردم دیدم یه ماهش کمه
تیر ماه!

چطور من توی تیر هیچی ننوشتم؟
چطور از تولدم ننوشتم؟
و از آخرین امتحانم که روز تولدم بود؟
و از ماشین ک
و سکوت
روز تولدم؟

چرا تیر رو خالی گذاشتم

غصه ام گرفت..

غرورت

می شه به کسی گفت تو آدم مغروری هستی
ولی به من اعتماد کن
من غرورتو نمی شکنم
من
مواظب غرور هردومون هستم
...
می شه گفت؟
اونوقت چطور می تونی مواظب غرورش باشی؟
وقتی هنوز قدم به قدم نگران غرور خودتی
و اعتماد نکردی
با اینکه می دونی اون نمی خواد غرورتو بشکنه
حتی اگه اعتماد کنی..
حتی اگه اعتماد کنه..
از کجا می خوای پیشبینی کنی وقتایی رو که غرورش می شکنه
بدون اینکه تو خواسته باشی؟
وقتی ذهنشو نمی شناسی
وقتی یه جور دیگه است
یه جنس دیگه است
یعنی <بخوای> و <نتونی>

این تجربه ی جدید...

نه نمی شه قول داد

***************************
راستی من چرا اینقدر نگران غرورمم
مگه غرور شیشه ی شکستنی آسیبپذیر وجودم نیست که یه بار معنیش کردم به: ضعف
و تصمیم گرفتم نمی خوامش
ضعف
آدمایی رو دیدم که عزت نفس نداشتن و دوست نداشتم
من اینطور نبودم
این رو دوست داشتم
نتونستم مرزشو با غرور پیدا کنم و گاهی ترسیدم. درست
ولی مگه یه بار غرور رو نذاشتم پشت مساوی با ضعف؟
مگه ضعف نیست که بعد 7-8 سال نتونی بهش بگی
شب خوابای ناراحت دیدی و همه روز ذهنت درگیر بوده
از حرفی که زدی
مگه ضعف نیست؟
...

راستی من چقدر مواظب غرورش هستم؟..


بعدا اضافه شد: اگه کسی مواظب غرور من نباشه چی... اونوقت تکلیف چیه؟
آخ بس کن..مگه یه بار غرور رو نذاشتی مساوی ضعف و نخواستیش؟
ولی یه گارده..محافظت داره
مگه نذاشتیش مساوی ترس و نخواستیش
نه این حرفا ایده آل گرایاناست. کامل و تموم دونستنه. غرور یه حاشیه ای داره که می خوره به عزت نفس لابد.. و خوبه حتما..

بگذریم.

برای اینکه من گم نشم

 نگارینا قد چارشونه داری لیلاخانم..کنار خونه ی ما خونه داری لیلا خانم..خودت مست و ما رو دیوونه داری لیلا خانم..
 لیلا وفای تو رو گردم..ناز غمزکای تو رو گردم..راه می ری نازک نازک جان ..قد و بالای تو رو گردم های..لیلا لیلا لیلا..


قشنگه

محوش می شی ولی همش با تصور..اینکه زیبایی رو تو راه رفتن و چشمای سیاه لیلاخانم تصویر می کنه عالیه ولی مردونست..من زن باید تصور کنم و از نگاه یه مرد بشنوم و بعد محو بشم

شعر عالیه و تنظیمشم خوب بود ولی وقتی که همخوانای آقا می خوندن معنی داشت و همخوانای خانم که می خوندن: قد و بالای تو رو گردم های..لیلا لیلا لیلا بی معنی می شد و من تازه فهمیدم این وسط گم شدم..
بین همه شعرای عاشقانه و عارفانه. همه آهنگایی که می زنم و می شنوم گم می شم..برای اینکه قشنگن جذبم می کنن محو می کنن و می زنی: لا سی دوووووو و باهاش می ری بالا ولی دل من نیستن و اصلا دنیای من نیستن..من ناخودآگاه عشق و تمنای وصال شعر رو ول می کنم و توصیف رو می چسبم و از لا به لاش دنبال <لیلا> می گردم.. که همه توصیفش می کنن و کسی نمی گه لیلا چیکار کرد چی خواست چی گفت چی فکر کرد و انگار من و همه ی نصف آدمها که زنن فراموش شدن این وسط و حیرونن..
همخوانا دنبال فاصله سوم می گشتن و من بیکار نشسته بودم و با گیتار ضرب رو دنبال می کردم و تصور کردم اگه من می خواستم درک کنم و از طرف زن خوانده می شد چی می شد و خواننده می خوند نگارینا قد چارشونه داری.. و عالی بود.. ولی اگه زن می خواست بنویسه.. تو ذهن من یه دختر همون سن لیلا خانم با دامن و یه پیرهن نه چندان بلند می تونست توی یه اتاق کوچیک و روشن باشه. هی بره کنار پنجره و منتظر چیزی یا کسی باشه و هی برگرده سر کارش و دور خودش بچرخه و خسته و دلگیر باشه و کنار پنجره بمونه و باد رو بین موهاش حس کنه و باز شاد شه..بی دلیل..کسی رو ندیده فقط یه لحظه حسی کرده...همین طور زنانه..

فکر کردم چیزی تو موسیقی سنتی کمه.. یه راوی زنانه..یه حس زنانه..شاید یه فروغ..


----------------------------------
بعدا اضافه شد: مه راز یه تصنیف خیلی خوب واسه این حس معرفی کرد. ترکیه دیگه حالا اصلشو معنیشو توی ادامه مطلب گذاشتم. اونجاش که نگران اینه که یارش بیاد و بره بدون اینکه دعوایی چیزی بشه معرکه است.

ادامه مطلب ...

چرا ادامه۲

خانم س هم حتما این تو ذهنشه که هربار می رم پیشش می پرسه تفریح داری؟
پرسید تفریح داری پریسا؟
خندیدم. نه. مثل قبل. هفته ای یه بار می رم کوه. با هرکی بشه. آدمای جدید حتی. خوش می گذره. کمه خوب می دونم.
بهش گفتم سریال می بینم! جای خواب اضافه!
گفت فیلم و سریال تفریح نیست. بعدش شاد می شی؟
نه
همین دیگه. بعد تفریح باید شاد شی. مثلا وسطی بازی ورزش. پیدا کن. هر چیزی که شادت می کنه.
گفتم این یکی دو سال زیاد بهش توجه کردم. دنبال همه چیزایی می گردم که خوشحالم می کنه. هستنا ولی دیگه کمتر چیزی آدمو <خیلی> خوشحال می کنه. گفت بگرد. دفعه بعد بهم بگو.
فکر کردم خیلی هم تفریح لازم ندارم محیط و درس و روزامو دوس دارم. تفریح دیگه چرا؟ ولی کافیه یه امتحان شروع شه. محیطت چهار روز عوض شه. مریض شی یا هر تغییر دیگه ای. اونوقت زندگی دیگه <خوش> و <راحت> نیست. شروع می کنی به فرار ازش. خوابای طولانیتر. و اگه وضع بدتر شه سوال همیشگی زندگی واسه چی؟ چرا ادامه؟

حتما واسه همینه خانم س گیر داده به تفریحم. می دونه اول و آخرش زندگی و خدا و دوست و استاد و کار و همه چیزو با یکی دو تا صفت میشناسیم. نمی شه حالا حالا ها اینو عوض کرد. نمیشه به این راحتیها به خودت بگی زندگی خسته کننده هم به همون اندازه ادامه دادنش لازمه که زندگی راحت و روون. به جاش تا اون موقع باید نذاری که به این سوال برسی. یعنی نذاری به سوالی برسی که هنوز قدرت درست جواب دادنشو نداری.

خوب بگرد ببینم. چی منو خوشحال می کنه؟