به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

در دو قدمی که گم شوم..

می دانی؟ خیابان انقلاب همیشه آنجاست. همه ی این شش سال هم بوده. همینطور شلوغ و پر از چراغ. امشب که بی آر تی با سرعت میدانش را دور می زد فکر کردم چقدر این خوب است. وقتی آنقدر سرت را انداخته ای پایین و توی دو قدمی خودت گیر کرده ای و فکر می کنی حالا که مثلا فلان کس تاییدت نمی کند دنیا به انتها رسیده یا حالا که فلان پروژه گیر است دیگر آب خوشی وجود ندارد یا حالا که فلان آدم مهمت ممکن است هیچ وقت نبخشدت دیگر جایی برایت نیست یا.. این موقع ها بی هوا از انقلاب می گذری و دور میدانش که نیم دور را زدی و سینماهای جوادش را دیدی یادت می افتد اینجا همیشه همین طور بوده. ظهر آمده ای، شب دیر وقت آمده ای، گ بوده، ز بوده، تنها بوده ای، با کسی بوده ای، منتظر و مشوش بوده ای، شاد و رها بوده ای، دلشکسته و بغض دار بوده ای، بی تفاوت و گم توی روزمره بوده ای..همه جور بوده ای و انقلاب همین طور بوده و فردایش هم که دوباره اینجا نیامدی آن خودش سر جایش بوده. ختی اگر فردایش یادت رفته باشدش.

می دانم تا وقتی هستم زندگی نه به انتها رسیده نه تاریکتر شده نه دورتر و خالیتر. فقط گاهی چیزی باید جایی یادم بیتدازد. اگر بعد از روزها کلافگی در دو قدمی خودم گم شده باشم.
می دانم انقلاب را هم که عوض کنند. زمینش همیشه هست.. آسمانش هست..... زمان هست.............. خدا هست........................... من هستم.

نظرات 13 + ارسال نظر
ز جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ب.ظ

انقلابی شدی کاکو...;)

شما هم که شیرازی شدی کاکو :))

کی میای بریم انقلاب؟ بعد ۱۱ آبان بریم :دی

تداعی شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:44 ب.ظ

یه بارم یه سر بیاین کرج ببینمتون. من که فرصت نمی کنم بیام تهران. شما بیاین دانشگاه ما.

به چه عالی :دی چرا که نه؟ من تا اواخر پاییز سرم حسسابی شلوغه بعدش شاید یه قرار بذاریم نه؟

تداعی شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ب.ظ

آره زمستونی باشه. منم ترجیحش می دم

ز دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ق.ظ

ها ! :) ۱۱ آبان یا ۱۳ آبان؟

من حامدو می فرستم اون هر روز میاد دانشگاه کرج. دانشگاه آزادش

نه بابا تو که می دونی من و حامدتون آبمون تو یه جوب نمی ره. خودت بیا ۴تا چشمتم بیار

تداعی سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ق.ظ

آبان که نشد آخر پاییز. شد؟حامد کیه؟ داداشت؟ تازه چشم رو چهار تا چهار تا می خواین واسه چی؟ من اینقد دیدنیم :)
ولی در کل دانشگاه ما خوشجیله. به دیدنش میارزه

آبان نه همون آذر خوبه من تا آخر آبان حسابی گیرم
شما و دانشگاهتون که حتما دیدنی هستین ولی مساله اصلی اینه که ز ۴ تا چشمش رو هم اندازه یه چشم عادی کار می کنه :دی

تداعی جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ق.ظ

ز چشاش خیلی ضعیفه؟
خوب منم ۴ تا چش دارم اما خب خوب می بینم با این دو تای اضافی. از بس که کتاب می خونه لابد
نمی تونه عمل کنه؟
مثلا من بعد پایان نامه می خوام عمل کنم...
جدی جدی نگران شدم!

نگران چی شدی؟ :)) نه بابا فیلمشه. عمدا نمی ره چشماشو درمون کنه که دم کنکوری امتحانی چیزی شد بگه من چشم ندارم درس بخونم :دی

نه خیلیم ضعیف نیست. عادی ضعیفه ولی بهانه خوب دستش می ده. حالا خودش کم کم اینورا پیداش شد میاد توضیح می ده :دی

پس تو هم ۴ چشمی! منم بودم دیگه نمی زنم چون قیافمو بچه خرخون می کنه :دی

تداعی جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:33 ب.ظ

اما من یه ساعتم نمی تونم بی عینک زندگی کنم. فوق فوقش اگه دیدم اصلا جای عینک زدن نیست از لنز استفاده می کنم. زیاد هم ضعیف نیستاااا. اما بدجور عادت کردم به با عینک زندگی کردن. بدون اون دنیا برام نامفهوم می شه

من یه ۷-۸ سالی عینک زدم. بیشتر هم فکر کنم. بعد یه روز تصمیم می گیری نزنی. بعد تا یه مدت آدمای دور رو تار می بینی. یعد تا چند ماه اطرافیان ازت شاکی می شن چون فکر می کنن خودتو می گیری که جواب سلام نمی دی :دی
بعد ۶-۷ ماه همه چی عادی می شه: تو می شی یه آدم عادی و نرمال که آدمای دور رو نمی بینه :دی

تداعی شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:06 ب.ظ

من آدمای نزدیکم نمی بینم اما پریسا. ۲ شماره ی چشامه اما وقتی عینک نمی زنم مونیتورم نمی تونم بخونم. وایت برد رو نمی بینم. همه چیز تبدیل می شه به سایه... تازه بدون عینک سردرد می گیرم فجیع! باید برم دکتر با این حساب. شاید چشام ضعیفتر از اونیه که خیال می کنم. خیلی می خوام بذارمش کنار ولی نمی شه. ۱۲ ، ۱۳ سالی میشه که اسیرشم.

اگه سردرد می گیری که هیچ
ولی آدم یه مدت که عینک نزنه چشمش بیشتر عادت می کنه. یعنی اگه همیشه می زنی یه بار که برداری خیلی بد می بینی. ولی اگه همیشه نزنی فقط <بد> می بینی!
خود آدم هم به چیزایی که نمی بینه عادت می کنه :)
من سر کلاسا می زنم فقط

[ بدون نام ] یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ب.ظ

پریسا زیاد نگران نباش با عینک یا بی عینک فرقی نداره قیافت و خودت خرخونی:)

ابله :))

نعیمه جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:08 ق.ظ

یه لایک برا کامنت بالایی! :))

اون موقعا که من وقت نداشتم بخونم، تو تند تند آپ میکردی، حالا ما هی میایم اینجا میبینیم خبری نیست! آلرژی گرفتم نسبت به اون پست بالاییه! بس که وبلاگتو باز کردم دیدم هنوز همونه!

دیگه ببین این گیکای سیستمی میان به ما چی می گن!!!

وقت ندارم :-|

خودم جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ب.ظ

به نعیمه: راستی این بالاییت فکنم مال مرضیه پرنده هست!!! تو رو خدا ببینا یعنی داغونتر از شماها نبود به من بگه گیک؟؟!!

نعیمه یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ب.ظ

ما که بهت نگفتیم گیک!!! زبانت ضعیفه ها :پی

منظور من همون جمله ی "وقت ندارم:ت بود! قیافتم که خب تابلوه دیگه چیکار کنم من! خدا آفریده، از خدات هم باشه!!! این سیستمیا کلی دود چراغ میخورن توی آزشون تا قیافشون خرخون بشه!!! حالا تو ناشکری میکنی؟! :دی

آتوسا پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:30 ق.ظ http://www.ghose.blogsky.com

هاااااااااااا!!!!!
دوست داری مو بلینکیم؟

ممنونم آتوسا جان. من یه مدت یه بلاگ رو می خونم اگه دوسش داشتم لینک می کنم کاریم ندارم اون منو لینک می کنه یا نه. :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد