به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

رویای تو..

زندگی سبک.
بد است و خوب است.
خوبش پر از پیچیدگی و عمق و نزدیک و آشنا است و باید گشت و کم کم کشفش کرد.
فکر کردم باید گشت و کشف کرد و این وسط خوشی هست و شعف و بقیه و این همه <رویای> اوست. نه من. او آفریده و این جور چیده و می خواهد بگردیم و پیدا کنیم آن عمق ها را.
فکر کردم <رویای توست نه من>
حسم حس کسی بود که رو به روی کس عزیزی نشسته*. و از اینکه آن عزیز به فکرش نبوده غمگین است و اخم ملایمی کرده و نمی تواند بگذاردش و برود و نمی تواند باهاش تندی کند و ناراحتش کند و فقط چانه اش را کمی جمع کرده و نیمه لبخندی و نیمه اخمی و.. همه چیز چه راکد است.
نمی دانم از چه دلگیر بودم؟ ازینکه او رویا داشت و من نه. ازینکه من دیگر حتی جوابی برای سوال دوست داشتنی همیشگی ام** هم نداشتم ولی او همچنان به فکر دنیای تو در تویی بود که آفریده و ..نمی دانم.

هیچ وقت اینقدر خدایم را دور از خودم ندیده بودم. اینقدر که بگویم این رویای توست. شاید رویای من نباشد. و چانه ام را کمی بالا بکشم. و نروم..

-------------------------------

* از آن عزیزهایی که هر لحظه بودن باهاش بهت خوش می گذرد و دوست نداری خداحافظ را بشنوی.
**  که اگر یک روز از دنیایت مانده باشد چه می کنی


نظرات 4 + ارسال نظر
الهام یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ق.ظ http://mynewlifestory.blogsky.com

سلام
چه قشنگ بود

سام علیک
ممنون!

مه راز یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 ق.ظ

عزیزم اون موقع که خدا رویا می پروراند تو که نبودی تازه تو هم رویای خدایی اصلا هم اینجارو بدون رویاش نمی تونی تصور کنی زیاد به مخت فشار نیار من قبلا آوردم الان مخم حالش زیاد خوب نیست!

آره راست می گی. خودمم به یچی تو همین مایه ها رسیدم. حالا می نویسم
جوابت خیلی جامع بود

تداعی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:33 ب.ظ

کاش می دونستم ضریب هوشیت چه قدره

:)) یعنی با خودت فکر کردی یا خیلی خنگه یا داره از رو باهوشی می نویسه؟ با توجه به اینکه هر کسی خودشو باهوش می دونه کلی ذوق کردم

تداعی دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ

آره به خودت امیدوار باش. امروز نشستم سر و ته وبلاگت رو پیچوندم به هم و همش رو خوندم. و رسیدم به بازگشت.
خوشحالم که میشناسمت( حالا نشینی فلسفه بافی کنی که شناخت وجوهی داره و ... منظورم یه جور شناخت معنویه)

:)) بابا من کی فلسفه بافی می کنم؟!! امروز خواهرم زنگ زده بهم می گه نشینی هی فکر کنی فلان اتفاق چرا افتاده و فلسفه بافی کنیا!! الان که اینو گفتین یاد اون افتادم
واو نشستی همه بلاگمو خوندی؟ آدم این موقع- که کم پیش میاد-خیلی حال می کنه به قول لنگ دراز خود ار..سمه!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد