به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

فان!

آدم هر بار که یه گشتی که تو شعرهای خونده شده و نشده می زنه می بینه اوفف همه چیز هست از جنس دل..خیلی نزدیک به حس و حالت. دنبال شعرایی که شنیده بودم و دوست داشتم می گشتم. چند تا رو که دوست دارم و یادم اومد و پیدا کردم -و لینکشو نمی ذارم- و بعضیاش حس الانم نبود ولی خوشم میاد رو اینجا می ذارم.




نه دیگه این واسه ما دل نمیشه

هر چی من بهش نصیحت می کنم

که بابا آدم عاقل آخه عاشق نمیشه

میگه یا اسم آدم دل نمیشه

یا اگه شد دیگه عاقل نمیشه

بش میگم جون دلم این همه دل توی دنیاست چرا

یکدوم مثل دل خراب صاب مرده ی من

پاپی خیال باطل نمیشه

چرا از این همه دل یکدوم مثل تو دیوونه ی زنجیری نیست

یکدوم صبح تا غروب تو کوچه ول نمیشه

میگه یک دل مگه از فولاده

که تو این دور و زمونه چششو هم بذاره

هیچ چیزی نبینه یا اگه چیزی دید

خم به ابروش نیاره

میگه هر صید که میشه قلب باشه

اما هرچی قلب شد دل نمیشه*



 لحظه ی دیدار نزدیک است

 باز من دیوانه ام مستم

 باز میلرزد دلم دستم

 باز گویی در جهان دیگری هستم

 باز می لرزد دلم دستم

 های نخراشی بغفلت گونه ام را تیغ

 های نپریشی صفای زلفکم را دست

 وآبرویم را نریزی دل

 ای نخورده مست**


مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا
زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم
گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای
رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی
جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم
گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم
گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو
زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم
گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن
گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم
چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم
چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم
تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم
صورت جان وقت سحر لاف همی‌زد ز بطر
بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم
شکر کند کاغذ تو از شکر بی‌حد تو
کمد او در بر من با وی ماننده شدم
شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم
کز نظر وگردش او نورپذیرنده شدم
شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم
شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق
بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم
زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم
یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم
از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر
کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان
کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم***

---------------------------

* این یه آهنگ قدیمیه که من قدیمیشو نشنیدم ولی به اسم شهر قصه چند سال پیشا دارینوش دادش بیرون و کل کاست-خوب یه ۷ سالی می گذره!- به همین ملایمی و دلنشینی و گرمیه. من یاد ماشین بابا میفتم که واسم حس امنیت داره و این آهنگ رو همیشه اونجا شنیدم و یاد کلاس فلوتم که یه بار از کنارش اینو خریدم..بدون خاطره اش هم قشنگه و قشنگ خونده شده..
**حیف که نه عاشقم نه قرار عاشقانه ای دارم وگرنه چقدر این می چسبید. و چقدر بد خوندنش
***کوه که رفتیم روی یه سنگی خیلی خوش خط یه قسمتاییشو نوشته بودن ازون موقع هوسشو داشتم

****3 تا شد بسه دیگه!


نظرات 3 + ارسال نظر
نعیمه پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ب.ظ

پریسا برای پست قبلیت نظر گذاشته بودم ولی انگار کلهم پستتو پاک کردی!!! چرا؟!

ا مگه پای پست مربع ها نذاشته بودیش؟
چرا اینجا گذاشتیش؟
اصلا حواسم نبود اون پست کامنت داره! همون بود که گفته بودی اون آقاهه فامیلتونه؟ اون پای پست مربع هاستا! پای همین بذارش کامنتتو پلیز چه بد شد حواسم نبود..آدم کامنت از نعیمه داشته باشه حواسش نباشه پاکش کنه؟ بدشانسیه..

نعیمه جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ق.ظ

:)) خواهش می کنم، این همه هندونه رو کی بخوریم؟! :دی
چیز خیلی مهمی نبود. راجع به پی نوشت پستت بود و چیزایی که خودت می دونستی راجع به اینکه چرا این مربع من اینقدر از نگاه بیرون متفاوت از خودش به نظر می رسه و ....

ا پس اصلا ندیدمش!!
بنویسش دوباره خیلی برام جالبه

محمودی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:31 ب.ظ http://oxsama.persianblog.ir/

با سلام بر پریسا خانم
من نمی دانم در مورد کدام مطلب می فرمایید نه خیر من چنین اعتقادی ندارم و اگر چنین مطلبی بوده حتما" نقل قول و یا مقاله ای از دیگری بوده در مورد تاریخی
من به زن به سان یک انسان و دارای اختیار و ارزش و اعتباری همسان مرد قائلم

سلام. درباره یکی از پست هایی بود که گذاشته بودین. میام پیداش می کنم و دقیقتر می گم. ممنون بابت جوابتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد