-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 آذرماه سال 1389 01:21
دل من می گوید وقت سرشاری اعماق نگاهی ساده که پر از زمزمه هاست ...
-
سردرگیج
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 22:06
یه موقع فکر می کنی زندگی ازت یه چیزایی می خواد و دنبال اینی که چی می خواد. یه موقع شک می کنی. می مونی زندگی ازت چیزی می خواد یا تو ازش چیزی می خوای؟ یه موقع تصمیم می گیری تویی که از زندگی چیزی می خوای. یه موقع می مونی که تو از زندگی چی می خوای؟ یه موقع به این نتیجه می رسی که باید بگردی که بفهمی این رو. یه موقع قبول می...
-
سمفونی مردگان
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 15:52
سمفونی مردگان رو اگه نخوندید برید بخونید.* اگه خوندید این و این و این **رو بخونید. اگه مقاله کاملتر و قشنگتری دربارش دیدین به من بگین. ----------------------------- *اگه نخواندیدش اصلا سراغ متنایی که خلاصه فصل ها را مرتب شده بهتون می دن نرید شاید یه وقتی دلتون کشید و رفتین به گزینه ی اول! ** به نظرم جز دو پاراگراف...
-
فان!
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 22:58
آدم هر بار که یه گشتی که تو شعرهای خونده شده و نشده می زنه می بینه اوفف همه چیز هست از جنس دل..خیلی نزدیک به حس و حالت. دنبال شعرایی که شنیده بودم و دوست داشتم می گشتم. چند تا رو که دوست دارم و یادم اومد و پیدا کردم -و لینکشو نمی ذارم- و بعضیاش حس الانم نبود ولی خوشم میاد رو اینجا می ذارم. نه دیگه این واسه ما دل نمیشه...
-
موضوع جدید: بچه های خیابان
چهارشنبه 3 آذرماه سال 1389 14:16
امروز یه بخش به موضوع بندی این وبلاگ اضافه کردم به اسم بچه های خیابان. اسمش رو دوست دارم چون من رو یاد فیلم بچه های خیابان-یه فیلم ایتالیایی قدیمی که ایران نشونش می داد- میندازه که کوچیک بودم دیدم و محشری بود..دوست دارم دوباره ببینمش.. آره خلاصه این بخش رو متفاوت با بخشهای دیگه بلاگم می نویسم. یعنی کلا بلاگم برای اینه...
-
کوه جمعه
جمعه 28 آبانماه سال 1389 20:12
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 تصمیم گرفتم به هفته ای یه بار کوه. راه می رم. ورزش. طبیعت. صبح زود. خواب عمیق بعد نهار روز جمعه. برنامه ی دلچسبیه. هفته پیش تعدادمون زیاد بود. کوه سخت بود. دل من بعد مدتها از هفت دولت آزاد بود. خوش گذشت. این هفته بچه ها نیومدن. من و مژگان با هم...
-
سوراخ دعا
جمعه 14 آبانماه سال 1389 01:00
بعد ۲۳ سال تازه یادت افتاده؟ یعنی این همه سال اینقدر سیر بودی.. یا مثل همه آدمهای کمرنگ گاهی بودی و گاهی نبودی..
-
خدا همه رو شفای عاجل بده! ؛)
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 23:24
بعضی وقتا نمی خوام از تخت پاشم و روز و زمان جدیدی رو شروع کنم. بعضی وقتا از تخت پا می شم و می شینم پای نت و نمی خوام وارد دنیای واقعی بشم. بعضی وقتا از تخت پا می شم و نت رو تفریحی یه گشت می زنم و میام بیرون و می شینم سر کار و زندگیم. می مونم تو اتاقم. نمی خوام برم بیرون. بعضی وقتا تو هیچ کدومشون نمی مونم. نه تخت نه نت...
-
مربع کوچک ما
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 19:56
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 این میل های فورواردی را دیده ای که می آید می گوید ببین دنیا اینقدرست بعد منظومه ما در برابرش اینقدر کوچکست حالا خورشید ما هم در برابر آن این قدر کوچکتر است و حالا کره ی زمین هم در برابر خورشید و بعضی کره های دیگه این قدر کوچکترتر هست و خلاصه به...
-
فقط من و سیدخندان
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 19:55
-
دست های من خالی..
شنبه 8 آبانماه سال 1389 22:50
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
-
وبلاگ نویسیم
جمعه 7 آبانماه سال 1389 00:19
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 آخ که چقدر دلم می خواهد اینجا بنویسم و از خودم بگویم و از جنس وبلاگ بنویسم. جنس وبلاگ یعنی چیزهای خیلی شخصی را نگویی. یعنی خیلی هم خودت را نپیچانی و از "اگر بقیه بخوانند و بفهمند چه؟" نترسی و تا مرز نگفتنی قدم زنان بروی و دامنت را بالا...
-
دل گیر۲
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 00:03
گاهی دلم می گیرد جوری که انگار صندوق را در صندوق و صندوق را در صندوق و صندوق را در صندوق و..گذاشته اند و بسته اند و قفل کرده اند و این همه کلید را زمانی کسی-که خودم ام- جایی رها کرده و حالا کیست که به یاد بیاورد کجا و کی... گاهی کلیدها یکی یکی پیدا می شوند. یکی اینجا پای این پل یکی این کنارتر روی چمن یکی روی همین سنگی...
-
برگردیم سر کار کاسبیمون
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 20:28
این کارمندها رو دیدین که مرخصیشون تموم نشده پا میشن میان سرکار؟ آدمای لوس پاچه خوار مزخرفی باید باشن خوب ولش کن. بذار ببینم جا بودیم آخرین بار..
-
مرخصی استعلاجی
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 23:20
سلام. مرخصی تا آبان. شاد باشین. شاد هستین؟ خوب شادتر باشین!
-
مشمول زمان نمی شود؟
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 11:16
حرمت
-
..همان یک لحظه بود..
شنبه 10 مهرماه سال 1389 21:20
گل از گلم شکفت
-
یه مربع کوچک
جمعه 9 مهرماه سال 1389 20:29
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی می باشد و می باشد و می باشد و می.. می خواهم شکل اتاقم را عوض کنم و تخت را بگذارم انتهای اتاق که پشت این انتها یه مربع از ناقصی مربع بزرگ اتاق باقی بماند و این مربع کوچک بین تخت باشد و پنجره..یک جایی برای هیچی..می خواهم محراب باشد. . می گویند...
-
سایه بزرگ زیادی مونده..
جمعه 9 مهرماه سال 1389 12:41
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA دیشب داشتم با چراغ مطالعه ی کوچولوم- ازینها که تو مترو میفروشن- کتاب می خوندم* بعد دیگه گ هم که رفته و طبقه بالای تختمون برداشته شده و سقف رو بالای سرم می بینم- مثل قبل البته- ولی حالا از فاصله ی زیاد! خلاصه این نوره می افتاد رو دستمو و کتاب و یه سایه ی بزرگی رو سقف درست می...
-
حوصله می خواد
جمعه 9 مهرماه سال 1389 12:40
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA بابا تو اسکایپ از گ- که تازه ازدواج و مهاجرت کرده- می پرسه: ..به همه کارات می رسی؟ شوهرداری، درس، دانشگاه، خواب، غذا، خونه، دوست، آشنا؟.. گ می گه: به همش می رسم جز درس! مامان اینا می گن اشکال نداره حالا کم کم جا میفتی و کاش ترم اول مرخصی می گرفتی و.. یادم می افته که چند روز...
-
کودکی زمانی برای قانون شکنی بود..حیف
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 20:21
بابا دوست دارند که گاه و بیگاه با افتخار بگویند: هیچ کدامتان هیچ کدام از بچه های من کودکی لجبازی نداشته اند. حرف گوش کن بودیم. از کودکی من که تعریف می کنند می گویند <شیطون> ولی نمی گویند <شر> یا <دردسرساز>. من فکر می کنم کاش بیشتر کودکی می کردم. مگر کودک چه چیزی را می تواند از دست بدهد که پایبند...
-
مفعول این عصرها منم
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 20:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 5عصر که می شود هوا می رود که یواش و تند تاریک شود. عصرست و زود می گذرد. من هنوز در ادامه ی خواب دو ساعته ی ظهرم که دلیل شروعش و پایان پیدا نکردنش فرار بود. فرار از شرایط که من مفعول آنم و فاعلش نیستم. پشت پرده ی توری اتاق آخرین نورهاست و من رفته...
-
مشمول زمان می شوند؟
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 21:29
تصمیم ها
-
حتی لحظه هایی که مخلخل نیستند..
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 21:01
قورمه سبزی غذای چهارشنبه های سلف. معرف حضور همه دانشجوها هست دانشگاه به دانشگاه هم نداره اصولا قورمه سبزی غذاییه که همینجوری نمی تونه خوب در بیاد من نمی دونم چه اصراری دارن تو دانشگاه این غذا رو بدن. می دونی مشکل بزرگش چیه؟ چسبناکیش. این قورمه به سلول سلول آدم می چسبه. بعد خوردنش دستتو بشوری آب بخوری آدامس بخوری اصلا...
-
مشمول زمان می شوند
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 21:45
آدمها
-
یه مانا
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 23:02
به تنهایی ماه قسم آنکه از فتح آفتاب سخن می گفت از فتح یک دست در سرزمین خود عاجز ماند و به ویرانی که آغاز آبادیست و به سکوت که لازمه ی هر فریادست من از فداست قدیسه ای می گویم که همپای آواز تنهایی کوهستانها به رقص برخاست و گیسوان درازش را در آبهای راکد مردابی گسترش داد و دستانش را (آخ دستانش را) همچون ساقه های یک نیلوفر...
-
فقط چند کلمه
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 16:10
یک روز داشتم با کورا صحبت میکردم. کورا برای من دعا کرد، چون خیال میکرد من گناه رو نمیبینم، میخواست من هم زانو بزنم دعا کنم، چون آدمهایی که گناه به نظرشون فقط چند کلمه است، رستگاری هم به نظرشون فقط چند کلمه است. ----------------------------------- *گوربهگور/ویلیام فاکنر/نجف دریابندری ** دزدی از بلاگ قوزک پای چپ...
-
نغمه ی خفته در تار و پود منی..
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 00:14
همه حرفی زدم که برایش از اهلی شدن بگویم از گل تک بودن بین هزارها گل..شب که کنار اتوبان پیاده میامدم و ماه نه کوچک بود و نه بزرگ فکر کردم باید بهش می گفتم: یعنی تو تار باشی و دیگری پود..
-
گیج زدن
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 00:11
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 باز من و درجا زدن. گیج گیجم. نمی دونم چیکار کنم و از کجا شروع کنم. یه موقع چشم باز می کنی می بینی یه ملیون کار هست که دوست داری بکنی و یه ملیون تغییر و یه ملیون بزرگ شدن و یه ملیون منظم بودن و یه ملیون .. بعد نمی دونی از کجا و کدوم شروع کنی و همه رو...
-
نگاه های: ندو..
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 22:36
مدتها بود نگاه خسته رو روی صورتم ندیده بودم. ازون نگاه های خسته که می گن: ندو..بذار برسم..خسته شدم.. و هنوز مهربونن. خواستم بگم من غریبمُ نمازهای شیرازم شکسته است. تو شهر ما اینها نگاه های خسته ان..