این تجربه ی جدید...
نه نمی شه قول داد
***************************
راستی من چرا اینقدر نگران غرورمم
مگه غرور شیشه ی شکستنی آسیبپذیر وجودم نیست که یه بار معنیش کردم به: ضعف
و تصمیم گرفتم نمی خوامش
ضعف
آدمایی رو دیدم که عزت نفس نداشتن و دوست نداشتم
من اینطور نبودم
این رو دوست داشتم
نتونستم مرزشو با غرور پیدا کنم و گاهی ترسیدم. درست
ولی مگه یه بار غرور رو نذاشتم پشت مساوی با ضعف؟
مگه ضعف نیست که بعد 7-8 سال نتونی بهش بگی
شب خوابای ناراحت دیدی و همه روز ذهنت درگیر بوده
از حرفی که زدی
مگه ضعف نیست؟
...
راستی من چقدر مواظب غرورش هستم؟..
بعدا اضافه شد: اگه کسی مواظب غرور من نباشه چی... اونوقت تکلیف چیه؟
آخ بس کن..مگه یه بار غرور رو نذاشتی مساوی ضعف و نخواستیش؟
ولی یه گارده..محافظت داره
مگه نذاشتیش مساوی ترس و نخواستیش
نه این حرفا ایده آل گرایاناست. کامل و تموم دونستنه. غرور یه حاشیه ای داره که می خوره به عزت نفس لابد.. و خوبه حتما..
بگذریم.
زندگی این قدر ها هم سخت نیست! به قول یکی از دوستان: "زندگی یه اثر هنریه , نه یه مساله ریاضی! بهش فکر نکن! ازش لذت ببر!"
:)
اثر هنری هم بوجود آوردنش سخته. بعد که بوجود اومد لذت بردنش راحته و دلنشین!
میگم شاید از لحاظ نظری غرور خوب وسیله ای - گاردی باشه برای دفاع از بی احترامی شدن به یه سری ارزش های آدم و لوث شدنشون.
نمی دونما.
فکر کردم مثل اضطرابه که باعث می شه آدم کارشون انجام بده ولی راهش این نیستا..