به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

به زیبایی آدم ها

هر آدمی یه درون زیبا داره که باید بگرده و پیداش کنه و بسازدش..

برای اینکه من گم نشم

 نگارینا قد چارشونه داری لیلاخانم..کنار خونه ی ما خونه داری لیلا خانم..خودت مست و ما رو دیوونه داری لیلا خانم..
 لیلا وفای تو رو گردم..ناز غمزکای تو رو گردم..راه می ری نازک نازک جان ..قد و بالای تو رو گردم های..لیلا لیلا لیلا..


قشنگه

محوش می شی ولی همش با تصور..اینکه زیبایی رو تو راه رفتن و چشمای سیاه لیلاخانم تصویر می کنه عالیه ولی مردونست..من زن باید تصور کنم و از نگاه یه مرد بشنوم و بعد محو بشم

شعر عالیه و تنظیمشم خوب بود ولی وقتی که همخوانای آقا می خوندن معنی داشت و همخوانای خانم که می خوندن: قد و بالای تو رو گردم های..لیلا لیلا لیلا بی معنی می شد و من تازه فهمیدم این وسط گم شدم..
بین همه شعرای عاشقانه و عارفانه. همه آهنگایی که می زنم و می شنوم گم می شم..برای اینکه قشنگن جذبم می کنن محو می کنن و می زنی: لا سی دوووووو و باهاش می ری بالا ولی دل من نیستن و اصلا دنیای من نیستن..من ناخودآگاه عشق و تمنای وصال شعر رو ول می کنم و توصیف رو می چسبم و از لا به لاش دنبال <لیلا> می گردم.. که همه توصیفش می کنن و کسی نمی گه لیلا چیکار کرد چی خواست چی گفت چی فکر کرد و انگار من و همه ی نصف آدمها که زنن فراموش شدن این وسط و حیرونن..
همخوانا دنبال فاصله سوم می گشتن و من بیکار نشسته بودم و با گیتار ضرب رو دنبال می کردم و تصور کردم اگه من می خواستم درک کنم و از طرف زن خوانده می شد چی می شد و خواننده می خوند نگارینا قد چارشونه داری.. و عالی بود.. ولی اگه زن می خواست بنویسه.. تو ذهن من یه دختر همون سن لیلا خانم با دامن و یه پیرهن نه چندان بلند می تونست توی یه اتاق کوچیک و روشن باشه. هی بره کنار پنجره و منتظر چیزی یا کسی باشه و هی برگرده سر کارش و دور خودش بچرخه و خسته و دلگیر باشه و کنار پنجره بمونه و باد رو بین موهاش حس کنه و باز شاد شه..بی دلیل..کسی رو ندیده فقط یه لحظه حسی کرده...همین طور زنانه..

فکر کردم چیزی تو موسیقی سنتی کمه.. یه راوی زنانه..یه حس زنانه..شاید یه فروغ..


----------------------------------
بعدا اضافه شد: مه راز یه تصنیف خیلی خوب واسه این حس معرفی کرد. ترکیه دیگه حالا اصلشو معنیشو توی ادامه مطلب گذاشتم. اونجاش که نگران اینه که یارش بیاد و بره بدون اینکه دعوایی چیزی بشه معرکه است.

 کوچه لره سو سپ میشم
 یار گلنده توز اولماسون
 هله گلسین هله گتسین
 آرالیخدا سوز اولماسون

 ساما وارا اوت سالمیشام
 ایستکنه قند سالمیشام
 یاریم گدیپ تک گالمیشام
 نه عزیز دیر یارین جانی
 نه شیرین دیر یارین جانی
 کوچه لره سو سپ میشم یار گلنده توز اولماسون
 هله گلسین هله گتسین آرامیزدا سوز اولماسون.


ترجمه:
کوچه را آب و جارو کرده ام
تا وقتی یارم می آید گرد و خاک نباشد
طوری بیاید و برود
که هیچ حرف و حدیثی در میان نماند.

سماور را آتش کرده ام.
قند در استکان انداخته ام.

یارم رفته و من تنها مانده ام
چه قدر خاطر یار عزیز است.
چه قدر خاطر یار شیرین است.

کوچه را آب و جارو کرده ام
تا وقتی یارم می آید گرد و خاک نباشد
طوری بیاید و برود
که هیچ بگو مگو یی میان ما در نگیرد.
نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ

چرا اتفاقا داریم ولی من باید فکر کنم تا یادم بیاد ولی در اولین نظر که الان فکریدم رشیدخان و یادم اومد و البته این یکی بعد عاشق بازیه که بچه دار می شی بعد بابای بچه هه می ره که زنانه است منظورم بیشتر لالایی هاست یکیشم محمد نوری خدابیامرز خونده. البته ترکی داریم قشنگم هست:
کوچه لر سو سپ می شم یار گلنده توز اولماسون
زیر نویس:
کوچه رو آب زدم موقع اومدن یار گرد و خاک نشه

بعد این شعره کلی از این حرف ها داره که توی قند دون قند گذوشته و.. کلا خونه رو مرتب کرده خوب به احتمال زیاد این خانم بوده دیگه. بعد این بالاییه اگه یه ذره غلطه کسی ایرادی نگیره ها من همین جوری یادم بود.

اولی رو قبول ندارم چون مادرانه است و به اندازه بیش از کافی درباره مادر بودن چیز میز داریم. یجوری روش فکوس می شه که انگار تنها دلیل وجودی زن توی مادر شدنشه. لابد اونایی که بچه دار نمی شن هم اشتباهات خلقتن!

ولی دومی رو رفتم سیرچ کردم خیلی خوب بود. همونی که می خواستم :) اصلا ما ارادتمند مه راز و همه ترکا هم هستیم :دی
من عاشقتم :-*

[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:14 ب.ظ

البته با تشکر از این همه ابراز احساسات ولی رشیدخان هم بود هی می گه رشیدخان سردار کل قوچان بعد نمیدونم چرا همیشه این حسه تو من بود که این رشیدخانه مال طرف های شماست.ولی اونم کوتاهه و همینجوری اگه بیشتر بخواهی باید بیشتر فکر کنم

آره بیشتر فکر کن آفرین آفرین :)

ز پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ق.ظ

آخی ی ی !! طفلی

:)
تو حس نکردی اینو تو شعرا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد