همه چیز خوب هست. همه چیز واقعا خوب هست.
من کم کم می فهمم از زندگیم چه می خواهم و به این «چه» ای که می خواهم چگونه باید رفت تا رسید یا نزدیک شد.
من کم کم می فهمم کی هستم و می خواهم کی باشم و این کی را چرا می خواهم باشم و چه طور باید بروم که باشم یا کمی نزدیک..
من کم کم چیزی در خودم پیدا می کنم به براقی یک سنگ یک الماس. همانی که می گویند شوق زندگی هست و نمی دانم از کجا می آید و چه می شود که گاه می رود و ..
ولی این وسط چیزی غم انگیز هست. وقتی یک سر به اخبار روز می زنی و می بینی ۴ تا دانشجو مثل خودت را گرفته اند و با دلایل مضحک سال ها از عمرشان را می خواهند حرام حبس کنند چیزی مخلوط از خشم و عذاب وجدان و آشفتگی من چه باید بکنم و عذاب وجدان و عذاب وجدان می گیردت و افسرده می شوی و می خواهی بروی به برنامه ای که برای خودت ریختی برسی مثلا ورزش کنی یا فلان کتاب را بخوانی ولی کسی در دلت گریه می کند و می گوید شرمت باد..
عذاب وجدان دارم وقتی روزهاست دختر همسایه مان به خانه اش برنگشته..
من باید چه کنم؟ من حداقل باید بگویم.
سلام خوبی وبلاگ خیلی قشنگ و جالبی داری خوشحال میشم اگه به سایت من هم سر بزنی در مورد فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود هستش منتظرتم راستی میشه یه لینک از سایت من تو وبلاگت بدی با همین عنوان فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود ایشالا جبران میکنم مرسی فعلا بای
salamonaleikom va rahmatollah :D
arzi nist :D
:-* :))